خلاصه ماشینی:
"13 ما نیز به نوبۀ خود توجه یافتهایم که قرن چهارم هجری(دهم میلادی)مرحلۀانتقال و تحول بین دو دورۀ کاملا مشخص در تاریخ اسلامی است،با دوخصوصیت بارز:از یک سو وجود مکتب اعتزال است که به سیر خود ادامه میدهد،و از سوی دیگر نوعی جدل عالمانۀ منتظم جایگزین جدل خطابی که بدان اشارهرفت میشود.
15اشعری در این کتاب آراء معارضان خود یعنی معتزلیان را مورد بحث و نقدقرار میدهد و هر مسأله را از وجوه مختلف بررسی میکند و برای نقض هریکحجتها میآورد و بالاخره بین نفی و اثبات به انتخاب یک شق میپردازد.
وی با وجود اینکه اشعریآزاد فکری است،مانند اسلاف اشعری خود روش تحدید و تقسیم را بکار میبندد ومخصوصا با قضایای شرطی منفصل تمام احتمالات ممکن را باز مینماید و وجوهگوناگون هر اندیشه و عقیده را فرادید میآورد و پیوسته آن را زیرورو میکند و ازهر سو بدان مینگرد و این روش را همواره در کتاب اساس التقدیس خود که یکیاز نوشتههای مهم او در رد و نقض مخالفان است بکار میبندد.
. مکاتب دیگر تأثیر منطق ارسطوئی در کلام اسلامی که از قرن چهاردهم هجری(دهم میلادی)به بعد کاملا محسوس است تنها در قلمرو مکتب اشعری محدود نمیماند بلکه از آنتجاوز میکند و در مکتبهای دیگر نیز نفوذ خود را گسترش میدهد،چنانکه اثر آن رادر معتزلیان متأخر از قبیل خیاط و عبد الجبار که پیش از این از آنان یاد کردیممیتوان بخوبی ملاحظه کرد.
اما گمان میکنیم که به قدر کافی اثباتکردیم که اشعری خود نخستین بار این باب را افتتاح کرده است و سپس تأثیرپذیری از منطق در بین پیروان او[و از جمله امام الحرمین]بسط و گسترش یافتهاست."