چکیده:
رابطۀ مفاهیم جزئی با معناء دلالت و ارجاع یکی از مسائلی است که همواره ذهن محقق در فلسفۀ منطق، زبانشناسی و فلسفۀ تحلیلی را به خود مشغول کرده استو منطق دانان سنتی با تسامحبسیار در این مسئله وارد شده، با اعلام اینکه جزئی معنای مستقلی دارد و مستقیما به شیء خاص ارجاع میدهد و بر آن هم دلالت میکند از کنار آن عبور کردهاند، ولی به مرور زمان و خصوصا با ظهور فلسفۀ تحلیلی این موضوع جایگاه واقعی خود را پیدا کرده است.در اینکه اساسا آیا مفهوم جزئی معنا دارد یا بی معناست، مناقشههای بسیاری رخ داد و به تبع آن در نوع و ارجاع و دلالت این مفاهیم، نکات بسیاری روشن شده است. این مقاله به بحث تطریقی ولو به صورت بسیار محدود و مختصر در این باره پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"بشار بن برد ابو معاذ،شاعر بلندآوازۀ ایرانیتبار و تازیگوی سدۀ دوم که خود از شگفتیهای روزگارش بهشمار آمده،او را ستوده و خطبۀ وی را که پیش عبد الله بن عمر بن عبد العزیز(126-129)، والی عراق با اسقاط«راء»،بدیهتا و ارتجالا سرود،اوسع از خطبه خالد بن صفوان (متوفی 135)و شبیب بن شیبة(یا«شبه»)بن عبد الله اهتم(متوفی 170)و فضل بن عیسی بن ابان رقاشی که هرسه از فصحا و خطبای نامی عرب بودند،شناساند و در تفضیل وی بر آنها ابیات ذیل را انشا کرد: أبا حذیفة قد اوتیت معجبة#فی خطبة بدهت من غیر تقدیر و إن قولا یروق الخالدین معا#لمسکت مخرس عن کل تحبیر 47 گفتنی است که چون بشار قایل به رجعت شد و به تکفیر همۀ امت اسلام تجری کرد، واصل از وی دوری گزید و بشار نیز وی را هجو کرد ولی شایستۀ توجه است که هجو بشار متوجه سخندانی و سخنوری واصل نبوده،بلکه در خصوص گردن دراز او بوده است.
بنابراین،درواقع و به معنایی وسیع باید تمام معتزله را پیروان وی بهشمار آورد ولی در کتب فرق و ملل و نحل تنها عدهای از معتزله را واصلیه(یعنی پیروان خاص وی)شناسانده و عقاید و قواعدی بدانها نسبت دادهاند؛بنابر نوشتۀ شهرستانی،اعتزال و اصلیه مبتنی بر چهار قاعده است: این قاعده و مقاله در آغاز ناپخته و ناسنجیده بوده،واصل بن عطا در آن بدون تأمل و بر اساس قولی سطحی و ظاهری،یعنی براساس اتفاق(عقلا)بر محال بودن وجود دو اله اثبات کند،اثبات دو اله کرده است اما پیروان او چون به مطالعۀ کتب فلاسفه پرداختند، فکر و نظرشان منتهی به این شد که جمیع صفات را به علم و قدرت برگردانند و آنها را دو صفت ذاتی حقتعالی بدانند،که بنابر قول ابو علی جبایی(متوفی 303)،دو اعتبار ذات قدیم است و بنابر قول ابو هاشم جبایی(متوفی 321)،دو حال آن ذات است."