چکیده:
در مکتب تصوف، وجود نام آورانی همچون حسین بن منصور حلاج، جنبد بغدادی و ابوالحسن خرقانی و ... سبب شده است تا نام بسیاری از عرفای پاکباز گمنام بماند، از جمله این افراد، سمنون به عبدا... خواص (متوفی به سنه 297 هـ .ق) است که مردم او را به سبب عشق مفرطش به خداوند «سمنون محب» می خواندند؛ اما وی به سبب این که نتوانسته بود از عهده یک آزمون الهی برآید، خود را «کذاب» می نامید. وی که از مشایخ عراق بود و در قرن سوم هجری در بغداد می زیست، از جمله عاشقان عابد صوفی مسلکی است که تنها یادگار زندگی عاشقانه-اش، سخنانی لطیف در باب محبت و اشعاری جانسوز درباره عشقی پاک است. در این مقاله به جنبه های شخصیتی سمنون پرداخته خواهد شد و اینکه در حقیقت، از نگاه عرفا، نه تنها او کذاب نیست؛ بلکه محبی صادق با تمام ویژگی های یک عاشق راستین است و تنها یادگار او، اشعاری است که از او بر جا مانده است
خلاصه ماشینی:
"3-سمنون کذاب نقل است که«او را سمنون محب از بهر این خوانند که ظاهر و باطن او همهصفات محبان گشته بود»5اما وی«خود را کذاب لقب کرده بود،تا نگفتندی،بازننگریستی»6و این تنبیه را بدان سبب برای خود برگزیده بود که روزی گفت: {S«و لیس لی فی سواک حظ#فکیف ما شئت فاختبرنی7S}معنی این چنان است که مرا اندر غیر تو نصیب نیست و دلم به غیر تو مایلنیست و هرچه خواهی بیازمای.
گروهی نیز همچون سمنون بر این باور بودند کهاز موانع وصول محبوب،اگر خود،فرزند بود بر حذر باید بود(کاشانی،1386:408)و میگفتند: {Sگل مخور،گل را مخر،گل#زانکه گلخوار است دایم زرد رو#دل بجو تا دایما باشی جوان#از تجلی چهرهات چون ارغوانS}(مثنوی2/2/-422) نکته دیگر اینکه سمنون در اواخر عمر«از برای سنت»ازدواج میکند؛پساو جزو آن دسته از صوفیان زاهد گوشهنشین نیست که تجرد بر تأهل برگزیدهبودند و معتقد بودند که دنیا سجن مؤمن است و«اهل و فرزند یار دنیا و خصمدین»(عطار،1379:46)و هر گونه رویکرد به دنیا،در جهت پرداختن به نفس وتقویت آن است.
(قشیری،1385:453) مسأله قابل تأمل دیگر این که،چرا نفقهدهندگان به او چیزی نمیدهند؟آیا اومصداق این روایت منسوب به پیامبر بوده که فرمود:فقیر«آنک نیابد آنچهاو را در خور بود و شرم دارد که از مردمان خواهد و مردمان او را ندانند کهصدقه به وی دهند»یعنی او نیز فقرش را نهان میکرده و کسی از حال او خبرنداشته است؟ به نظر میآید او نیز مانند بسیاری از عرفای دیگر،برای«خود»ارزشی قائلنبوده،و برای سرکوب نفس خود،تن به فقر داده است؛زیرا معتقد است:«حجاباعظم اندر راه حق تویی،چون تو از تو غایب شدی،آفات هستی تو اندر تو فانیشد و قاعدۀ روزگار بگشت."