چکیده:
شادی و خوشدلی در فرهنگ و ادبیات ایرانی فراز و فرودهایی را پشتسر گذاشته است؛ مثلا میتوان دوه ی سامانی و غزنوی را فراز آن ، و دورهی سلجوقی و خوارزمی و به ویژه دوره مغول را فرود و افول آن به شمار آورد. از دیدگاه نوع شادی نیز تا قرن پنجم ، خوشها و شادی، بیرونی و آفاقی بوده و از قرن ششم به بعد به خصوص قرن هفتم و هشتم به دلایل فرهنگی و شرایط- اجتماعی، جنبه ی درونی و انفسی پیدا کرده است. مولود نماینده ی شادی انفسی است و سعدی نمونه آفاقی آن است . حافظ شادی و خوشدلی خود را بر مبنای خاصی استوار میگرداند و بر اساس آن به انواعی تقسیم میکند. چون و چرا در کار خلقت ؛ گذر شتابان زمان و عمر و بی اعتباری جهان را از اسباب رنجهای هستی شناسانه ی خود می شناسد و اغتنام وقت را متعالی ترین مصداق خوشدلی می یابد و آن را در پناه بردن به می؛ عشق ورزی؛ این جایی و اکنونی زیستن و برخورداری از طبیعت ، می جوید.بدین ترتیب، خوشدلی های حافظ را میتوان در دودسته شادی های انفسی و آفاقی جای داد.
خلاصه ماشینی:
ناصر خسرو قبادیانی تحت تأثیر زهد مذکور،دنیا را جای رنج و اندوه و آخرت را جای آسانی وشادی میپندارد(ناصر خسرو،1365:34)و شادخواری و پای کوبی در دنیا را هایهوی و دیوانگیمیخواند(همان:96): {Sاین جهان معدن رنج و غم تاریکی است#نور و شادی و بهی نیست در این معدن(36)S}او شادی را درونی و انفسی تعبیر میکند و زندگی و شادی را در علم دین میجوید(26)ونکونامی و حکمت طلبی را سبب شادی دل و جان میشمرد(96 و 458)و میگوید: {Sعلم است کیمیای همه شادی#ایدون همی کند خردم تلقین(89)S}سنایی بعد از تحول درونی از تمایل به شادی صرفا آفاقی روی میگرداند و به شادی انفسیروی میآورد؛ولی خیام تک ستاره پرفروغی است که در آسمان شادی آفاقی میدرخشد ولیک هیبت مرگ،بانگ نوشانوشاش را غمناک میگرداند: {Sای دل همه اسباب جهان خواسته گیر#باغ طربت به سبزه آراسته گیر#وانگاه بر آن سنبره شبی چون شبنم#بنشسته و بامداد برخاسته گیرS}خیام،1367:35) مولانا تحت تأثیر تعالیم صوفیانهی شمس،دلبستگیها و وابستگیهای اجتماعی را رها میکند وشمس نه تنها روح عرفانی و الهی را به او اهدا میکند،بلکه با طنین نشاط و شادی،جانش راچالاک و شعرش را طربناک میگرداند.
حافظ عیش را غالبابه معنی به خوشی گذراندن عمر-که رویکرد این مقاله است-به کار میبرد؛چنان که فرماید: {Sهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی#کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را(99)#صبا به تهنیت پیر می فروش آمد#که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد(188)#کام بخشی گردون عمر در عوض دارد#جهد کن که از دولت داد عیش بستانی(357)S}و در اشعار او،تعابیری چون عیش نقد،عیش نهان و عیش مدام،بر دارا بودن اشارات وایهامات،اساسا بر خوشی و زندگانی توأم با خوشی و عشرت دلالت دارند: {Sدر عیش نقد کوش که چون آبخور نماند#آدم بهشت روضهی دار السلام را(100)#با محتسبم عیب مگویید که او نیز#پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است(119)S}این مقاله میکوشد تا بدین پرسش پاسخ دهد که مبانی فلسفی عیش و خوشدلی در غزلیّاتحافظ شیرازی چیست؟اما لازمهی پاسخ بدین پرسش،شناخت رنجهای هستی شناسانهی حافظاست.