چکیده:
عاطفه یکی از احوال وجود انسان است که نسبتی پیچیـده بـا عمـل و شـناخت دارد. مارتا نوسبام عاطفه را از انحاß شناخت میداند و معتقـد اسـت کـه عاطفـه شناسـایی اموری است که در زندگی فرد از اهمیت زیادی برخوردارند و در عین حال در کنترل او نیستند. در نگاه او بر خلاف بسیاری از حالات مشابه ، عاطفـه نـاظر بـه موضـوع اسـت . همین مسئله موید این نکته است که عاطفه نوعی شناخت است . مقصود بودن موضوع شناخت در عواطف باعث میشود که این نحوه از شناخت تفاوت هایی با سایر انـواع آن داشته باشد. به این ترتیب ، نوسبام این نظریه را که از یک سـو، بـا تاکیـد بـر موضـوع داشتن عواطف ، شناختی است و از سوی دیگر، با مقصود دانستن این موضـوع ، ارزشـی است ، نظریÞ شناختیـارزشی عواطف مینامد.
Emotion is one of the human soul’s aspects which have a complex relationship with action and cognition. Martha Craven Nussbaum considers emotion as one of the figures of cognition and believes that emotion is the recognition of a person’s very important living aspects which are not under his control. In her view، emotion is based on the subject. This notion proves that emotion is a part of cognition. When we consider the subject of cognition as an aim in the emotional issues، we should pay attention to this point that this method of cognition shows some differences from the other forms of cognition. So، Nussbaum considers this theory، which emphasizes not only the cognitive emotion but also considers this evaluative subject a purpose، as cognitive-evaluative view of emotion.
خلاصه ماشینی:
در اين ميان مارتا نوسـبام ، که يک̀a از فلاسفÞ معاصر غرب̀a است و علاوه بر تفسير متون فلاسـفÞ يونـان باسـتان بـه طور جدß بر موضوع عواطف متمرکز شـده اسـت ، تـلاش میکنـد تـا در آثـارß نظيـر آشوب هاß انديشه ٣ و اختفاß انسانيت ٤ به تعريف عاطفـه و بررسـ̀a نسـبت آن بـا سـاير حالات بشر بپردازد.
٢ اما سؤال اين است که آيا پروسه ها پروسه ها يا حالات بدن̀aاß وجود دارند که به نحـوß بـا عواطـف مـا مـرتبط باشـند کـه بخواهيم آن حالت بدن̀a خاص را در تعريف عاطفه مفروض قرار دهيم ؟ به عبارت̀a اگرچه پروسه هاß مادß در کل شرط ضـرورß تحقـق عاطفـه بـراß انسـان هسـتند، آيـا ايـن پروسه ها جزء سازندۀ٣ عاطفه هم هستند؟ به نظر میرسد تغييرات و احساسات بدن̀a جزء سازندۀ عواطف نيسـتند، چـرا کـه از يک طرف ما مشاهده میکنيم که ممکن است گردش خون ما زياد نشده باشد يا ضـربان ما از ٦٠ بار در دقيقه بيشتر نشود اما ما عصـبان̀a باشـيم (١٣١.
ارزشـمدار بـودن عواطف به عنوان دومين مؤلفه اß که به نظر میرسد جزء سـازندۀ عواطـف اسـت ، باعـث برتري نظريÞ نوسبام نسبت به نظرات مشابه شده است (Lyons, Gordon, De Souse) براساس اين مولفه ، موضوعات حالات عاطف̀a موضوعات̀a قصدشـده ٣ هسـتند.
٥ اما بايد توجه کرد که اين ديـدگاه بـا نـوع نگـاه ارسـطو در ايـن خصـوص متفاوت است : در نگاه ارسطو هم عواطف جهان را از منظر اهداف و پروژه هاß ما مشاهده میکنند، يعن̀a چيزهاي̀a که براß زندگ̀a بهتر ما ارزشمند هستند.