چکیده:
نهضت مشروطه به عنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران، همواره در طول یکصد سال گذشته، مورد توجه تاریخ پژوهان ایرانی و خارجی قرار داشته و از زوایای گوناگونی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این چارچوب، یکی از بحث های بسیار مهم و دامنه دار، تعیین حوزه نفوذ و نقش هر یک از اقشار و طبقات اجتماعی در این جنبش بزرگ سیاسی بوده است.
خلاصه ماشینی:
"بهطور کلی باید گفت،چالش میان تجدد و سنت-که از چند دهه پیش از مشروطه درکشورمان آغاز گردید-از موضاعات محوری است که در بسیاری از پژوهشها و تحلیلهادربارۀ نهضت مشروطه،به آن پرداخته شده و دو طیف از نیروهای فعال در این حرکت؛علما وروشنفکران،در قالب سنتگرایان و تجددگرایان،مورد توجه قرار گرفتهاند.
به همین دلیل،اگرچهعالمانی مانند آخوند خراسانی،شیخ عبد الله مازندرانی،علامه نائینی و آیت الله طباطبائی وبهبهانی،پس از چندی با شیخ فضل الله نوری،اختلافنظر پیدا کردند و ظاهرا در تقابل بایکدیگر قرار گرفتند،اما از آنجا که مراد این طیف عالمان از مشروطهخواهی جز استقلالمیهن،مبارزه با استبداد داخلی،رویاروئی با استعمار خارجی و در نهایت،تعظیم و تقویمبنیانهای اسلام در کشور نبود،با مشاهدۀ انحرافات و کجرویها و سپس مفسدههایانجمنها،گروهها،روشنفکران و سیاستمدارانی که دارای عنوان مشروطهخواهی بودند،گرفتار نگرانیهای شدید و دلسردی و افسردگی خاطر گردیدند و به موضعگیری در قبالمشروطۀ موجود و مشروطهخواهان در صحنه پرداختند.
به کارگیری چنین شیوههائی تحت عنوان تلاش برای دستیابی به«مشروطیت»ودموکراسی،حاکی از چه واقعیتی در آن دوران بود؟آیا میشد با بهرهگیری از روشهایغیر اخلاقی و حاکم ساختن جو ارعاب و شانتاژ و ترور،به مشروطه،آزادی و دموکراسیدست یافت و آیا بر نیروها و انجمنها و گروههائی که دست به چنین اقداماتی میزدند،میتوان نام و عنوان مشروطهخواه واقعی نهاد؟ این روشها،اگرچه بظاهر برای استقرار مشروطه در کشور به کار گرفته میشد،اما دربطن خود نطفۀ استبداد جدیدی را میپروراند که در مقاطع بعدی به صورت سد و مانعی بزرگبرای پیشرفت مشروطیت مبتنی بر فرهنگ دینی و ملی و مقتضیات کشور،جلوهگر شد ودورانی از بیثباتی سیاسی،درگیری،ناامنی و رکود شدید اقتصادی را بر ایران حاکم ساخت."