چکیده:
: مقاله حاضر که تصویری است روشمند از پدیدارشناسی دین، گونههایی از پدیدارشناسی را از نظرگاه فلسفی هگل و هوسرل و چشمانداز انسانشناختی کنتول اسمیت، عرضه میکند. هرچند تعریف
دقیق و متفقالقولی از پدیدارشناسی وجود ندارد، اما دغدغه عمده پدیدارشناسان این است که رهیافت پدیدارشناسانه و فارغ از پیشداوری، همسنگ رهیافت علمی است.
نویسنده در این مقاله از کسانی نام برده که آثار و آرایشان به جنبش پدیدارشناسی برای مطالعه دین بر اساس ملاکها و معیارهای خود دین، کمک کرده است. وی از نقد پدیدارشناختی نیز غافل نبوده و با اشاره
به دیدگاههای لیوتار، ژاک دریدا و حتی آرای ادوارد سعید، غفلت پدیدارشناسی توصیفی را از وضعیتها و احساسات درونی خود یادآور میشود. در پایان نتیجه میگیرد که پدیدارشناسی به دلیل خصلت
ذاتیاش، سیالیت دین و فرهنگ را تاکنون درک نکرده است.
خلاصه ماشینی:
"آیا میتوان با روشی همچون روش دانشمندان علوم طبیعی، یک پدیده انسانی و اجتماعی را مطالعه کرد؟ آیا چنین رهیافتی، راجع به تعریف موضوع مطالعه، دارای پارهای پیشفرضهای ذاتی و درونی است؟ آیا ما از ذهنیت و فاعلیت نفسانی64 خاص خودمان غافلیم و همین ممکن است بر توصیفات و طبقهبندیهایمان تأثیر بگذارد؟ آیا اصول روششناختی واحدی را میتوان بر موضوعی که هم تاریخی و هم معاصر است، اطلاق کرد؟ آیا این امر اهمیت استفاده از چارچوبهای تفسیری حوزههای وابسته، نظیر مردمشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و فلسفه را از نظر دور نمیدارد؟ رهیافت کاملا توصیفی، پدیدارشناسی را رشتهای متمایز و جدا معرفی میکند، اما آن را در مقابل طیفی از نقدها، که ناپختگی هرمنوتیکی آن را هدف قرار داده و اعتبار نتایجش را مخدوش میسازند، آسیبپذیر میکند.
نارسایی یا محدودیتهای چنین مطالعهای به این امر مربوط میشود که در هیچ ارزیابی و سنجشی از این نوع نمیتوان به این مسئله پرداخت که آیا تجربه دینی را میتوان معرفت به معنای عینی (اگر قرار است نوعی محدودیت تلقی گردد) قلمداد کرد، و آیا شامل حیطهای از فهم دینی نمیشود که بتوان با مستندسازی باورها و آداب مرسوم در شماری از سنتها ـ اعم از اینکه این مستندسازی عینا با توجه به متون باشد یا به لحاظ مردمشناسی و تاریخی صورت گیرد ـ به آن وقوف پیدا کرد."