خلاصه ماشینی:
"(معدن کن،1382 ص 12) خاقانی در یکی از قصاید خود خراسان را بر مکه ترجیح میدهد: {Sنزد من کعبه است خراسان که ز شوق#کعبه را محرم گردان به خراسان یابمS}(خاقانی،1375،ج 1،ص 353) ناصر خسرو از فرمانروایان خراسان نالان است ولیگذشتههای خراسان را به نیکی میستاید؛زمانی را که آندیار به دست سامانیان اداره میشد: {Sخراسان ز آل سامان چون تهی شد#همه دیگر شدش احوال و سامانS}(ناصر خسرو،1384،ص 108) این علاقۀ شاعران به خراسان در آثار سعدی و حافظ بهاشتیاق به شهر شیراز تبدیل میشود.
در این قصیده اگرچهدر ابیات بعد،دنیا را وطن و آخرت را آن سرزمین غریبمعرفی میکند و طبق معمول،پس از مرتب کردن مقدمات،نتیجهای منطقی میگیرد اما پیداست که به خوبی با رنج ومحنت غربت آشناست: {Sگرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب#گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب#هر درختی که ز جایش به دگر جای برند#بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب#گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی#خانۀ خویش به،ار چند خراب است و یباب#مرد را بوی بهشت آید از خانۀ خویش#مثل است این مثلی روشن و بیپیچش و تابS}(همان) ناصر خسرو نیز غربت را فلاخنی معرفی میکند که تاکنوننظیر آن را ندیده است اما در تسکین نوستالژی غربت و غمناشی از آن خود را اینگونه تسلی میدهد: {Sنگردد مرد،مردم جز به غربت#نگیرد قدر،باز اندر نشیمن#نهال آن گه شود در باغ برور#که برداریش از آن پیشینه معدنS}(همان،ص 398) خاقانی اشعار زیبایی در وصف فراق دارد؛او در غزلیاتش گوید: {Sهمسنگ خویش گریۀ خون راندم از فراق#تا سنگ را ز گریۀ من،دل به درد خاستS}(خاقانی،1375،ج 1،ص 788) غم غربت و فراق چنان بر خاقانی و سنایی گران آمده استکه یکی،سایهاش را به دشواری به دوش میکشد و دیگری،سایهاش از او کنار میگیرد."