خلاصه ماشینی:
"در راه کلات،بیژن در سپاه توس و ملازم او بود و در همینجنگ،رهام بود که دست فرود سیاوش را از تن جدا کرد امافرود پیش از مرگ بیژن را کشندۀ خود معرفی کرد: {Sکشندۀ تن و جان من درد اوست#پرستار گنجم چه در خورد اوستS}(فردوسی،1354:496) بیژن پس از جنگ با فرود،آهنگ پلاشان و تژاو کرد،پلاشانرا کشت و تاج از سر تژاو برگرفت و نیز اسپنوی،کنیز ماهرویتژاو را ربود.
1 اما از آنجا که ربودن دختران دشمن و ازدواج با آنها درعهد باستان رواج داشته و نیز این کار،نوعی اعلام پهلوانی ونمودن دستبرد و قدرتنمایی قهرمانان بوده است،با جسارتیکه از بیژن سراغ داریم،بعید نمینماید که او برای تحقیر وتوهین دشمن،خود این راه را رفته باشد و بعد نیز به اینعقوبت گرفتار؛چرا که ماندن بیژن در قصر دختر افراسیابپس از آنکه به هوش میآید،کاری غیرمنطقی و از خردبه دور است.
(همان:156) در شاهنامه هنگام لشکرکشی سیاوش به سوی توران،بهرامهمراه وی بود و نیز هنگامی که سیاوش قصد پناهنده شدنبه افراسیاب را داشت،این بهرام بود که چون برادری مهربان،وی را اندرز میداد که از آن کار صرفنظر کند و آن هنگامکه سیاوش برای رفتن به توران عزم خود را جزم کرده بود،تنها بهرام را امین دانست تا سپاهیان را برای بازگشت به ایرانبه او بسپارد.
مخالفتهای فراوان گیو و گودرز هم در این میانهسودی نبخشید و بهرام یک تنه،به باشگاه دشمن رفت و درگرد و غبار میدان جنگ،تازیانۀ خویش را یافت اما مهلتیبرای بازگشت پیدا نکرد؛زیرا به ضربت شمشیر تژاو،زخمیمهلک خورد و هنگامی که گیو و بیژن او را یافتند،رمقیدر بدن نداشت و تنها توانست نام زخمزنندۀ خویش را برزبان آورد."