خلاصه ماشینی:
"گرچه با هجوم مغول و تاتار،بسیاری از معارف و علوم راهانحطاط پیمودند،از آنجا که نقاشی و نقش محل توجه اینطوایف بود و آنها همواره با خود هنرمندانی نقاش همراهداشتند،در دورۀ غلبه آنها این فن تحولی بسیار یافت وصورت گرانی بزرگ و نحلههایی قوی به خود دید.
در این آثار بهمنظور نمایان ساختن فضایی که غیر از فضای عادی عالم(به تصویر صفحه مراجعه شود)&%09307NMZG093G% مادی و جسمانی محسوس است و مقصد هنری،که اصالتمعنوی آن همان نشان دادن این فضا از طریق رمز و تمثیلو روشهای خاص این هنر است،باید انفصالی بین این فضا وفضایی وجود داشته باشد که بشر به آن خو گرفته است و درآن زندگی روزانۀ خود را دنبال میکند.
نکتهای که باید بدان متذکر شد این است که در ادوارمختلف نقاشی ایرانی تا پیش از دوران تیموریان،نگارگران بهثبت و ضبط اسم و نام خود چندان تعلقی نداشتند؛ازاینرو تااین دوره نامهای شناخته شده بسیار محدودند.
حضور نقاشی غرب در جان هنرمندان ایرانی در دورۀ مظفر الدین شاه نیز ارتباط ایران با اروپا ادامه یافت ونقاشانی نیز به آن دیار رفتند،اما باوجوداین هنوز خود آگاهیعمیق وجود نداشت.
کمال الملک،از آنجا که هنوز مراحلی از تجربۀ هنری مدرندر عصر سلطۀ امپرسیونیستها و اکسپرسیونیستها بر هنرمدرن غرب را طی نکرده بود و افکار و عقاید قدیمی داشت وبا روح شبه کلاسیک اشرافی دورۀ قاجاری تربیت یافته بود،دراروپا نیز شیفتۀ نحلههای کلاسیک و روشهای استادان دورۀرنسانس گردید و نظریات و پیشرفتهایی را که در خارج از آنشیوه در عالم نقاشی به وجود آمده بود،هرگز قبول نکرد."