خلاصه ماشینی:
"دو بینش مهم برای نزدیک شدن به اندیشۀ دریدا یا همراه شدن با مسیر فکریوی دو مطلب ضروری است:نخست توجه به تقابل گذرناپذیر حضورو غیاب که صورت دیگر آن تقابل امر واسازیپذیر و امر واسازیناپذیراست؛دوم،توجه به امکان غایتمندی بیغایت که بیارتباط با مطلباول نیست و کانت در نقد سوم خود در بحث از حکم زیباییشناختیآن را شرح داده است.
در کل میتوان گفت دریدا بینشهای نیچه وتأملات هایدگر دربارۀ وجود به مثابه غیاب و حقیقت به مثابۀ انکشافرا در هیئتی جدید صورتبندی میکند و در عین حال متناسب بامسائل زمانۀ خویش آنها را بسط میدهد و تکملهها و تعلیقهاینوآورانه و نافذ خود را نیز بر آنها میافزاید.
حال باید دید چگونه تمایزهستیشناختی هایدگری در رویکرد واسازانه به کار گرفته میشود ودریدا چگونه آن را گسترش میدهد یکی از مضامین اصلی و مکرر نهفته در آثار هایدگر توجه به دیگریدر معنای بنیادین آن است که لویناس افکار خود را براساس آنپرورانده است.
اندیشیدن به غیر از آنچه هست و در اختیار و دسترسماست،اندیشیدن به شرایط نادیدنی و ناشناختی،فکر کردن بهدیگری موجودات(یعنی نا-موجودات)،دیگری متافیزیک کلاسیک(یعنی هستی بنیادین یا همان عدم)،دیگری امر حاضر(یعنی غایب)در آثار هایدگر مکررا بحث و شایستۀ تأمل میشود،به گونهای کهمیتوان گفت ایدۀ اصلی هایدگر،که کل پروژۀ او حول آن میگردد،بحث دربارۀ رابطۀ میان دوسویۀ همبستۀ حضور و غیاب است کهدر تأکید هایدگر بر در نظر گرفتن حقیقت به مثابۀ انکشاف و نهمطابقت،پس از نگارش«هستی و زمان»مکرر خود را نشان میدهد."