خلاصه ماشینی:
"از طرفی ادبیات دفاع مقدسنیز ادامۀ حیات خود را در بستر اعتراض به فراموشی اینآرمانها جستجو میکرد و به همین خاطر در سالهایپایانی دهۀ شصت و آغاز دهۀ هفتاد،شعر عدالت،اعتراض وشعر دفاع مقدس به میزان درخور توجهی همپوشانی دارندو اصلا میتوان شعر عدالت را تجدید حیات و امتداد شعر دفاع مقدس در عصر بعد از جنگ دانست.
در گام بعدی این حسرت رنگی اجتماعیبه خود میگیرد و دیگر این جامعه است که باید بهخاطر فاصله گرفتن از فضای عصر دفاع سرزنش شود وبدینترتیب زمینه برای اعتراض و گلایه از بیعدالتیهافراهم میآید.
بیا به آینه،قرآن،به آب برگردیم/بیا به اسب،حماسه،رکاببرگردیم/کنون که موعظه در کاخها نمیگیرد/بیا به سرب،بهسرب مذاب برگردیم/به دسهای پر از پینه،سفرههای تهی/به حرف اول این انقلاب برگردیم(مصطفی محدثی) و گاه نماد آن دسته از خواص و میانداران انقلاب است که وسط راه کم آردهاند و شاعران از زبان خودشان ملامتشانمیکند: ای کاش دنده اخلاصمان نمیشکست/ای کاش سجادیایمانمان نمیپوسید/بیایید به گناهانمان اعتراف کنیم/ماچقدر زود دچار فراموشی شدیم/باور کنید پیشتر/بهتراز این بودیم/بیایید استغفار کنیم/خدا ما راخواهد بخشید البته این احساس تعلق و درک خویشتن در پیوستگی باجامعه،با گذشت زمان و در شعرهای اعتراضی اواخر دهیهفتاد و آغاز دهۀ هشتاد اندکی رنگ میبازد و میتواننمونههایی را سراغ گرفت که شاعر در آن(لااقل در لحنو زاویۀ دید)به موقعیت یک منتقد بیرونی نزدیک میشود.
برای مثال شعرهای مجموعۀ«همینقدرمیفهمیدم از جنگ»از علی محمد مؤدب را میتوان درمدل اول اشعار اعتراض قرار دارد،اما شعرهای معترضانهایچون«من بازگشتهام»و«زندهباد باده»از همین شاعر درمجموعۀ«عاشقانههای پسر نوح»به مدل دوم نزدیکمیشوند."