چکیده:
زبان شناسی دینی خواستار کشف رازهای زبان الاهی است که در قالب زبان بشری بیان شده است تا از این طریق، هم بتواند به سؤالات زیادی در مورد نحوه ی نزول کلمات الاهی، چگونگی حفظ معانی کلمات در عالم علوی و عالم سفلی و ... پاسخ دهد و هم در مورد راه یابی به فحوای اصلی متون الاهی که همان نظر شارع مقدس است، به حقایقی دست یابد. در راستای فهم «زبان قرآن کریم»، شناخت نظریات ملاصدرا و قاضی سعید قمی از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ زیرا با تقابل این دو دیدگاه، گستره ی این مسایل نزد متفکران اسلامی، به خوبی آشکار می شود. مهم ترین موضوع مورد بحث آن ها، مساله ی «معناشناسی صفات الاهی» است. ملاصدرا با اختیار کردن زبان رمزی و حقیقی و رد هر گونه استعاره به تفسیر کلمات واجب الوجود پرداخت؛ در مقابل، قاضی سعید به زبان سلبی روی آورد. این نوشتار در صدد کشف علت اختلاف این دو متفکر در گزینش نوع زبان دینی است که دامنه ی آن در «رابطه ی لفظ و معنا» و «نحوه ی دلالت اسم بر مسما» نیز کشیده شده است و پس از بیان دیدگاه های دو طرف در اثبات سخن خویش و رد نظر متقابل، به این مطلب دست می یابد که این اختلاف ریشه در مبانی انسان شناختی و جهان شناختی دارد و سرانجام در این نوشتار، دیدگاه قاضی سعید مورد نقد قرار می گیرد که از جمله پای بند نبودن قاضی سعید بر اصول مورد پذیرش خویش است
Religious linguistics، tries to explore the secrets of divine language presented in the structure of human language and in this way it wants to answer questions such as quality of the revelation of divine words and how the meaning of words is protected in
descending from the higher world to the lower one. It can also be useful in accessing to and understanding of the hiden meaning of the sacred texts intentioned by God.
Mulla Sadra’s and Qadi Sa’id Qumi’s viewpoints can help in understanding “language of the Holey Qur’an”. Comparing these two views، we can reach a better understanding of the scope of this subject among Muslim thinkers. The most important subject for them is semantics of the divine attributes. In interpreting divine words، Mulla Sadra considered it as a symbolic and literal language and denied it to be a metaphorical one. On the contrary، Qadi Sa’id regarded the language of the sacred texts as a “negative language”.
In this paper we try to analyse why these two thinkers choose different religious language. In this way، we will discuss the “relation between the word and its meaning” and “how a name refers to the named”. We will show that this difference is rooted in
the difference of their anthropology and cosmology. Finally defending Mulla Sadra’s view we would show some contradictions in Qadi Sa’id's view.
خلاصه ماشینی:
"استدلال سوم:هنگامی که عقل چیزی را درک میکند،از دو صورت خارجنیست:یا آن چیز،تنها فرد این مفهوم درک شده است و غیر از این،فرد دیگری ندارد(امابأن یفرضه فردأ لمفهوم لیس لهذا المفهوم فرد غیره)با این تصور را فرد برای مفهومی قرارمیدهیم که در غیرش هم یافت میشود که این همان مماثلهی عامه یا مقایسهی مطلقهاست؛در حالی که پیش از این ثابت شد که هر آن چه تحت مفهوم قرار میگیرد،محدوداست و هر چیزی که محدود است،دارای شبح عقلی،مثالی یا حسی است و هر چیزی کهاین چنین است،ممکن است و به سبب آن چه مناسب عالم و موطنش است،به زبان عقلی،مثالی یا حسی نعت میشود(14،ص:496) سپس قاضی سعید در رد این نظریهی صدرا که خداوند دارای صفات است و صفاتخداوند عین ذات الاهی است.
این موضوع نیز روشن است که هر چیزی جهت محدودیت به شمار آید،به ناچار صورتی رادر محدودهی خویش تشکیل خواهد داد(14،ص:237) بنابراین،قاضی سعید نتیجه میگیرد که واجب تعالی در تحت هیچ علومی حتی علمالاهی قرار نمیگیرد؛زیرا موضوع علم الاهی،مفهوم وجود به معنای مشهور است و نهایتچیزی که در علم الاهی میتواند بیان شود،اثبات واجب تعالی است،چه در این علم گفتهمیشود که غیرممکنی در نفس الامر باید باشد تا ممکن الوجود،موجود تواند شد،اما زیادهبر این هیچ چیز معلوم نتواند شد(15،ص:66)و از همین رو،«همهی انبیا در باب معرفتواجب الوجود اعتراف به عجز و قصور کردهاند و اگر چه به حسب ظاهر،بعضی صفات ازبرای او ثابت کردهاند،اما آخر فرمودهاند که غایت معرفت او،منزه از جمیع صفات،سمات،رسوم و حدود است»(145،ص:67) همان طور که قاضی سعید بیان کرد،عقل قاصر از درک واجب تعالی است و این همانچیزی است که ملاصدرا آن را اثبات کرده است."