چکیده:
بلخ در زمان ناصر خسرو از جمله مراکز اندیشه های عقلی و فلسفی محسوب می شد که افرادی نظیر ابوزید بلخی (حافظ خراسانی)، کعبی بلخی و شهید بلخی را در خود پرورش داده بود. ناصر خسرو در این محیط و در زمانی می زیست که فلسفه و دین در برابر هم قرار گرفته بود. او علیرغم آشنایی با فلسفه، در نتیجه تعالیم داعیان اسماعیلی، متمایل به نوعی کلام بود. نزاع و کشمکش میان اهل دین و اهل فلسفه، ناصرخسرو را بسیار دلتنگ می کرد. بنابراین او می کوشید مشکلات دینی و معضلات فلسفی را با هم تلفیق کند و با هر گروه، با زبان و اصطلاحات خاص آنها سخن گوید. او در برابر اهل دین به آیات قرآن و اخبار رسول، صلی الله علیه و آله و سلم، تملک می جست و در برابر فلاسفه از برهان های عقلی و مقدمات منطقی استفاده می کرد. در این مقاله برخی از اصطلاحات فلسفی موجود در دیوان او بررسی می شود؛ البته فلسفه در مفهوم عام آن که شامل منطق و کلام هم می شود مورد نظر بوده است.
خلاصه ماشینی:
"ناصر خسرو در زمانی میزیست که فلسفه و دین در برابر هم قرار گرفته بودند و ناصر خسرو هرچند که خود فلسفه خوانده و به مبانی آن آشنا بود ولی در نیتجۀ تعالیم داعیان اسماعیلی،همچون ابو یعقوب سجستانی و حمید الدین کرمانی و ابو حاتم رازی که افکارشان در خراسان منتشر بود متمایل به نوعی کلام شده بود که مبتنی برر تعلیم امام و تاویل خاندان پیغمبر بود و از این روی او دین را همچون شکر،شیرین و فلسفه را همچون افیون،تلخ میدانست: آن فلسفهست وین سخن دینی#دین شکرست و فلسفه هپیونست (همان:3/120) او در دیوان خود کلمۀ حکمت و حکیم را نیز به کار برده و آن را در درجهای والاتر قرار میدهد و این مبتنی است بر آنچه پیشینیان گفتهاند که حکمت،پاک و مقدس است و فساد و آلودگی را در آن راه نیست و ما باید آن را در دلهای پاک قرار دهیم و از دلهای ناپاک و آلوده محفوظ بداریم(مبشر بن فاتک،1958:83)و از همین روی است که ناصر خسرو میگوید: یکتا نشود حکمت مر طبع شما را#تا از طمع مال شما پشت دوتائید (ناصر خسرو،1353:16/213) او همچنانکه در«جامع الحکمتین»علمالقبان فقهالقبان را برای عالمنمایان و فقیهمآبان به کار برده،در دیوان نیز حکمالقبان را برای کسانی که خود را حکیم مینامند ولی مفتون لذایذ حیوانی و جسمانیاند استعمال کرده است: بذر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای#بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب (همان:2/96) او از نزاع و کشمکش میان اهل دین و اهل فلسفه بسیار دلتنگ است و میگوید که فقهالقبان دین اسلام،جهل را بر علم برگزیدهاند و همی گویند ما را به«چونوچرائی آفرینش کار نیست»(ناصر خسرو،1332:12).
غیرت و تعصب او به چونوچرا،یعنی پرسش از کیفیت و علت آنچه در جهان میگذرد چنان بود که در دیوان خود مخالفان چونوچرا را از زمره ستوران و بهائم به شمار میآورد: جهان را بنا کرد از بهر دانش#خدای جهاندار بی یارویاور تو گویی که چونوچرا را نجویم#سوی من همین است بس مذهب خر (ناصر خسرو،1353:65/145-66) ناصر خسرو در برابری با این اوضاع مصممشده که مشکلات دینی و معضلات فلسفی را باهم تلفیق کند و در برابر اهل دین به آیات قران و اخبار رسول،صلی الله علیه و آله و سلم،تمسک جوید و در برابر فلاسفه از برهانهای عقلی و مقدمات منطقی استفاده کند و از همین جهت نام کتاب را«جامع الحکمتین»نامید؛یعنی جامع میان حکمت شرعیه و حکمت عقلیه(ناصر خسرو،1332:18)."