خلاصه ماشینی:
"به نظراو حاکمان باید نشانه ای از الهی بودن حکومت خود در دست داشته باشند وچون درآیین سیاسی او اصل«نبوت» دراسلام و باورهای اسلامی در باب معجزات وکرامات از یک سو، و«خرة کیانی» یا «فره» پادشاهان صاحب نیرنگ چون کیخسرو و فریدون از سوی دیگر، نقشی اساسی ایفا می کنند؛ از این رو، سهروردی فقط به رأس هرم اجتماعی(رئیس اول مدینه) توجه کرده و به شاه ـ فیلسوف افلاطون نزدیک شده است.
(مشگینی، 1367، ص270) 4ـ فاسد کردن عقاید ظاهرشاه پسر الدین ایوبی ابن شداد می گوید: «سهروردی در دربار ظاهر شاه به مقامی رسیده بود» ودر پی آن می گوید: « گزارش داده اند که او با شریعت ضدیت کرده وآن را منسوخ دانسته است»(ابن شداد،1964، :ص 7) ما وقتی که این جملات ابن شداد را پهلوی هم قرار می دهیم این اتهام چهارم موجه جلوه می کند.
سهروردی مثل ایرانیان باستان، آتش را نه یک عنصر بلکه از مبادی نوری و برادر نور اسپهبد می داند و به سبب این دو «خلافت صغرا وخلافت کبرا» راکامل می کند ودر ادامة آن می گوید: «ایرانیان، در گذشته به توجه به سوی آتش فرمان داده اند و تعظیم همة انوار به شرع نورالانوار واجب است» (سهروردی، 1331، ص197)او،در منحصر نکردن عالم عقول به ده عقل، به اعتراف خودش، از حکمای ایران پیروی کرده است.
چه آنکه برداشت رسمی دولت ایوبی از سهروردی همان است که بهاء الدین ابن شداد مشاور الدین نوشته است مبنی بر اینکه سهروردی در حلب «به مقامی رسیده بود » «جوان بود » و طبق گزارش هایی که به دربار الدین رسیده بود او «با شریعت ضدیت کرده » و «آن را منسوخ دانسته است» (همان، ص7)."