چکیده:
همه معانی ماهوی پس از پذیرفتن اصالت وجود، در معرض بازتفسیرند. ما باید بتوانیم تفسیری مبتنی بر احکام وجود از آنها داشته باشیم. در این مقاله با استفاده از نظر ویژه ملاصدرا درباره «فصل» و تفسیر وجودشناختی وی از آن، کوشیدهایم به نظریه او درباره «جنس» دست بیابیم. میخواهیم بدانیم معنای جنسی با شهود کدام مرتبه وجود در ذهن منعکس میشود. در واقع با همان رویکردی که ملاصدرا درباره فصل حقیقی و تطبیق آن بر وجود خاص اخذ کرده است پیش میرویم تا به نظریه وی درباره جنس حقیقی برسیم. در این روند، جنس را در نهایت بر وجود منبسط تطبیق میکنیم و به ناسازگاری این نظریه با قول سینوی مشهور، یعنی انتزاع جنس از ماده، اشاره و از آن دفاع میکنیم
خلاصه ماشینی:
"» اکنون پرسش این است که اگر حد برای ماهیت و از طریق ماهیت صورت میگیرد، یعنی حد همواره در افق ماهیات قرار دارد و به ورای ماهیات که افق هویات وجودی است گذر نمیکند، چه لزومی دارد همانند ابنسینا و ملاصدرا بر این نکته تأکید کنیم که آنچه در حدود به منزله فصول بیان میشود، «فصل حقیقی» نیست؟ به عبارت دیگر، وقتی فصل یک مفهوم است و از قرار معلوم، کارکردش متحصل کردن جنس است، دیگر حقیقی بودن و نبودن آن به چه معناست؟ فصل کاری جز متحصل کردن جنس ندارد و این کار نیز با همین «ناطق» که در تعریف انسان آمده، انجام میشود.
چیزی که وجود ندارد، چگونه میتواند شوق داشته باشد؟ در نوبت بعدی پرسش ما این است که از کجا به این نتیجه رسیدهایم که منشأ انتزاع مفهوم جنس، هرچه میخواهد باشد، چه ماده و چه وجود مبهمی به نام وجود منبسط مثلا، به لحاظ رتبه وجودی «أخس» از صورت (منشأ انتزاع فصل) است؟ چرا در تفکر فلسفی پیش از ملاصدرا و خود ملاصدرا چنین جا افتاده که منشأ انتزاع جنس، پایینترین مرتبه وجود است، و به تعبیر اسفار «اضعفها وجودا لوقوعها علی حاشیة الوجود و نزولها فی صف نعال محفل الافاضة و الجود؟» چه، به اعتقاد ملاصدرا «فأن الابهام و العموم منشأه قصور وجود الشیء إما بحسب وجوده لنفسه أو بحسب وجوده لمدرکه»؛ چرا نمیتوان ابهام را نه برخاسته از قصور وجود، بلکه ناشی از قوت وجود دانست؟ واقعیت این است که هیچ استدلالی ثابت نکرده که ابهام امر مبهم، به جهت قصور و ضعف وجودی است."