خلاصه ماشینی:
"نویسنده با تحلیل شخصیت تیمور،برخورد او با مشکلاتی که با آنها روبهرو میشود(که بیش از همه سلامتی پدر بزرگو هزینهی درمان اوست)تیمور را با کشمکشهای زندگیاش مواجه کرده است و همان طور که داستان به پیش میرود،مخاطب میتواند رویدادهای داستان را با زندگی و تجربههای خود مقایسه کرده،تعیمیم دهد،بیاموزد،و سرانجام واکنشنشان دهد.
آخر سر طاقت نیاورد،توی راه برگشت از مدرسه،شانه بهشانه سلیم داد:"برای مسابقه،خودت را آماده کردهای؟"سلیم،کج کج نگاهش کرد و پرسید:"حال کرهالاغت چه طور است؟"تیمور سرش را بالا گرفت وگفت:"اسمش کره الاغ نیست.
تمامترس تیمور از این بود که پدر بزرگ تسلیم سلیم بشود و حالا خودش همحه حال و هوایی داشت.
ماجرای بیماری پدر بزرگ،آزمونی بزرگ برای تیمور و سلیم است تا منش خود رابروز دهند و تعالی بخشند.
صرف نظراز وجود رموک برای کمک در امرار معاش خانواده،وجود کره الاغی فرز و چابک و محبت و نیاز تیمور به او میتواند برایخواننده بسیار جالب باشد؛بچههایی که با حیوانات یا ارتباط ندارند و یا اگر حیوانی در زندگی آنها به نوعی وجود داشته وتوجه آنها را به خود جلبک رده باشد،حیواناتی مانند سگ،گربه،خرگوش،سنجاب،لاکپشت و حتی گاه اسب است وکمتر بچهای میتواند به طور عادی به کرهالاغی دل ببندد و ارتباطی عمیق و راستین به الاغ پیدا کند.
«حالا از دور میتوانست سروصدای بقیهی گاریهایی را که از دور مسابقه خارج شدهبودند و دنبال موتور مأمور شیلات به جلو میآمدند،بشنود،شاید هنوز شانسی برای تیمور باقی مانده بود تا خودش را بهمسابقه برساند؛اما با بودن گرگیج زخمی،این کار دور از عقل مینمود."