خلاصه ماشینی:
"دو شخصیتی که با توجه به فرم طراحی و به کارگیری نقوش اسلیمی درلباس و پیکرهی آنها تأکیدی بروجه محلی یا بومی بودن آنها به وجود آمده است و تصویرگردر همین ابتدا نوعی کهنگرایی بومی را در تفکر فضای کلی پستمدرن خود(که میتواندکارایی مناسبی در تصویرگری متون کهن فارسی برای مخاطبان امروزی داشته باشد)شکلمیدهد.
در همین حال تصویرگر اینکتاب با اشکال کشیدهی عمودی و افقی و خطوط مداوم و جهتدار و مونتاژ آنها با هم وقرار دادنشان به صورت یک مجموعهی تکراری در بالای هربخش باعث به وجود آوردن ضربآهنگی یکنواخت در طولفضای تجسمی کتاب شده است،اما آیا این تکرار یکنواخت چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ رنگ(که به عنوان تدبیری برایسازماندهی فضاها محسوب میشود)میتواند مخاطب را درگیر فضای داستانی با این همه عنصر و جزئیات بکند؟یا صرفا اینترکیببندی به وجود آمده تنها جدا کنندهی هربخش و هدایت کنندهی مخاطب به صفحات و فریمهای بعدی است؟ کادر نزد هنرمند به عنوان یک محدودهی مشخص از فضا،برای اجرا و ارایهی اثر و در عین حال معیاری است برایسنجش عناصر بصری درون آن.
در این تصویر نوعنشستن و شیوهی طراحی 3 کاراکتر زن به گوهای است کهتمرز بصری کادر بیشتر در فضای بین آنها صورت گرفتهو تصویرگر توانسته است با توجه به جزئیات،تصویرشرا زبان توضیح دهندهی مناسبی برای متن این فریم قراردهد.
با توجه به این تفاسیر،فضاسازی،بسته به موضوع و نوع داستان در تصویرگری یک کتاب برای به وجود آوردن انسجام معنایی از متن به تصویر بهاستفادهی آگاهانه از ساختارها و عناصر بصری(که حال و هوای متن را داشته باشد)بسیار مهم است و حتی میتواند به مثابهیک نشانه در چگونه خوانده شدن متن دخالت داشته باشد."