خلاصه ماشینی:
"گویی که وی برای تجربۀدینی معنای واضحی را میشناسد که همگان بدان معتقدند واز سوی دیگر گویی هیچ اختلاف نظری در باب این همانیمکاشفات عرفانی و تجارب دینی وجود ندارد که ایشان خودرا ملتزم بحث از آن نمیدانند.
شایسته بود کهدر مقدمه یا مؤخرۀ این متن توضیحی آورده میشد در این بابکه چه ویژگیهایی در این وقایع وجود دارد که آن را تجربۀدینی نموده است؟پرسش دیگر این که از کجا معلوم که اینتوصیفات از تجربهای ژرف،صرف توهم و تخیل وی نبوده واصولا اساسی نداشته باشد؟ در فصل دوم به تجربۀ دینی به مثابۀ اصل و منشأ دیناز دیدگاه ویلیام جیمز پرداخته میشود.
در پاسخ به دیدگاه آلستون باید گفت هر چندتجربۀ دینی و تجربۀ حسی از برخی جهات شبیه یکدیگرند وبدینلحاظ این نظرگاه را میتوان از دیگر دیدگاهها نزدیکتربه واقع دانست،اما در واقع این نظریه ماهیت تجارب دینی راهمچنان ناشناخته باقی میگذارد،چرا که اگر به طور واضحتجربۀ دینی را در بعد معرفتی از سنخ علم حضوری بدانیم دیگرنمیتوان در جریان این تجربه،سه رکن مدرک و مدرک و(به تصویر صفحه مراجعه شود)درک را به نحو مستقلو منحاز لحاظ نمود.
وی مقدمۀ حیاتی برهان را مقدمۀ یک میداند و چنیناظهار میدارد که چه دلیلی میتوانیم داشته باشیم که تصورکنیم باورهای دینی ناشی از انواع معینی از تجربههای دینیدر شرایط معین،محتمل است که صادق باشد؟مارتین معظلیرا که در ارتباط با این مقدمه تشخیص میدهد،اینگونه بیانمیکند که میشود تصور کرد که تجربۀ دینی شخص،معلولطرز کار ذهن خود شخص باشد و نه معلول واقعیتی خارجی."