خلاصه ماشینی:
"اگر مفاهیم بیشماری-مانند«سرمایهداری»و«بورژوازی»و«روبنا»و«زیربنا»و غیره-در نظریاتاو یا اصولا وضع میشوند و یا معنایی تازه مییابند،به دلیل این استکه او در دنیای گام برمیدارد که تاریک است.
اما این زائران را در کجا باید جست؟ دانشگاه و زائران اندیشه: اگر به تاریخ شکلگیری علوم و فلسفه چه در شرق و چه در غربنگاه کنیم،میبینیم که وجود دانشگاه همیشه یک الزام بیبدیل برایشکلگیری نظریات و نظریهپردازان برجسته نبوده است.
این متفکر برجسته معتقد استکه دانشگاه نخبهکش است و برای همین از همان جوانی تا به حالتقاضای هیئت علمی شدن در هیچ دانشگاهی را نپذیرفت و آزمایشگاهکوچکی در حیاط خانهاش درست کرد که سالهاست،محل کار اوست.
در نگارش کتابدرسیها طوری وانمود میشود که گویی تنها راه برای فهم نیچه ورودبه دانشگاه است.
تاریخ علم و فلسفه در این کتاب درسیها به صورتینوشته میشوند که گویی نیچهها از دل دانشگاه درآمدهاند؛هماندانشگاهی که نیچه از آن فراری بود یا همان دانشگاهی که زیمل وهیوم را راه نداد.
این کلیشه که«علم را میبایست در دانشگاه میجست»مرتبط بایک پیش فرض عوامانه است که یک سازمان خاص را تجسم یکفرآیند عمیق سیاسی/فرهنگی/نظامی میداند.
هدف از نگارش این سطور این مژده است که دردل همین وضعیت اسفناک موجود،لحظاتی وجود دارند که ما را بهظهور زائران اندیشه در حیطهی علوم اجتماعی امیدوار میکنند.
اما هنوزبرخی آثار کلاسیک-مثل برخی آثار ماکس وبر-ترجمه نشدهاند؟چهمنطقی در پس این ترجمهی گزینشی وجود دارد؟چرا جامعهشناسانانگلیسی برای مترجمین ما جالبترند؟این تنها به دلیل گسترش زبانانگلیسی است یا عنصری در نظریات انگلیسی وجود دارد که برای مامطلوب است؟اکنون زمانی رسیده که میتوانیم از منطقی که در پسترجمهها هست انتقاد کنیم."