خلاصه ماشینی:
"خاصه اکنون که معضلاتو بحرانهای فلسفی این علوم در تجدد برای همگان ملموس و غیرقابلتشکیک میباشد،چه شیوه و طریقدیگری معتبرتر از عقل مشترک و درک عمومی جامعه برای ارزیابی و داوری درمورد اعتبار و ارزشمندینظریات این حوزهها بهلحاظ روششناختی و معرفتشناختی وجود دارد؟آیا ما عملا با این واقعیت روشن وحقیقت حیرتآور مواجه نیستیم که نهتنها در ایران،بلکه در سرار جهان،جوامع و گروههای اجتماعی در مقامبکارگیری و استفاده از متخصصین این علوم و نظریات مختلف آن در زمینههای متفاوت،از مشاوره و سفارشکار تحقیقاتی گرفته تا سخنرانی و تبلیغ،به سازگاری و تناسب آنها با علایق و درک عمومی خود از امورتوجه میکنند تا به علم و شاخصههای تخصصی آنها؟آیا دلالت صریحتر و گویاتری از این واقعیت و حقیقتمیتوان یافت که نشان دهد ناخشنودی جامعه نسبت به وضعیت علمی در قلمروی انسانی-اجتماعی صرفا مبینبیربطی این علوم و نظریات آن به جامعه و مطالبات مردمی نیست،بلکه مبین امری فراتر از آن در زمینهیدرستی و نادرستی آنهاست؟ لازم است که به این نکتهی ظریف و اساسی توجه کنیم که برخلاف تصور بدوی و درواقع اعتقاد قویبسیاری از اهل دانشهای اجتماعی در این کشور،این شیوه و معیار عقل سلیم عامه برای انتخاب نظریاتو یا داوری و ارزیابی علما مورد تأیید فلسفهی علوم اجتماعی متأخر نیز میباشد.
اینحقیقت توضیح شایستهای از این واقعیت است که چرا ما در این زمینه،از میان حجم عظیم نوشتهها و کارهادرمورد انقلاب اسلامی ایران،تنها موارد معدودی را میتوانیم نشان دهیم که ارزیابی عقل عمومی جامعه وحتی بخشی از اجتماع علمی از درک حاصله از انقلاب اسلامی توسط نظریهپردازی یکسره نفی و رد نمیشود؛نمونههای چون نظریهی«معنویت سیاسی»فوکو و«زمانی غیر زمانها»ی لیلی عشقی چنین شأن و اقبالیرا از آن روی بدست آوردهاند که با خروج از چارچوب متعارف نظریهپردازی علوم تجددی تلاش کردهاند بهموضوع خود نظر کنند."