چکیده:
این مقاله سعی دارد، با بهرهگیری از دو رویکرد مهم تحلیلی، یعنی معناشناس ادبی
و پدیدهشناسی، که امروزه جامعترین و رایجترین شیوه تجزیه و تحلیل علمی کلام در
غرب است، به بررسی نقش پنجره، به عنوان پل ارتباطی بین یک فاعل دیداری و دنیای قابل
رؤیت (مفعول دیداری)، بپردازد.در این مطالعه یکی از اشعار شاعر فرانسوی، بودلر،
که«پنجرهها» نام دارد، با یکی از اشعار شاعر شرقی، سپهری، تحت عنوان«ندای آغاز»،
که در آن از پنجره صحبت شده است، مقایسه خواهد شد.هدف اصلی ما نشان دادن همه
ویژگیهایی است که یک پنجره کلاسیک را از پنجره باروک متمایز میکند.با تکیه بر
همین موضوع است که مشخص خواهد گردید چگونه پدیده معنا، با توجه به نوع فرآیند
دیداری، میتواند رسمکننده یک جریان زیباییشناختی تحقق یافته یا شکستخورده باشد.
خلاصه ماشینی:
"چکیده: این مقاله سعی دارد، با بهرهگیری از دو رویکرد مهم تحلیلی، یعنی معناشناس ادبی و پدیدهشناسی، که امروزه جامعترین و رایجترین شیوه تجزیه و تحلیل علمی کلام در غرب است، به بررسی نقش پنجره، به عنوان پل ارتباطی بین یک فاعل دیداری و دنیای قابل رؤیت (مفعول دیداری)، بپردازد.
چنین پنجرهای قسمت اعظم آنچه را که بیننده باید ببیند در هالهای از ابهام قرار میدهد؛تاریکی بر روشنایی چیره است و برای پی بردن به آنچه که خود را از نگاه بیننده میپوشاند، نگاه چارهای ندارد جز اینکه از فاعل دیداری(منبع خود)فاصله بگیرد و به سوی دنیای مقابل به حرکت درآید.
پس چنین پنجرهای نهتنها ما را ماتومبهوت میکند، بلکه نگاه را به حرکت درمیآورد و تنها در این حالت است که بیننده دیگر یک موجود منفعل و غیرپویا نیست، بلکه به خاطر گریز آنچه که او با آن مواجه است، به دنبال آن روان میگردد.
روشنی بسیار کمرنگ حاکمبر چنین پنجرهای سبب میشود که سفر نگاه به دنیای پشت آن تبدیل به سفری پایانناپذیر گردد، سفری که بیشک بیننده، در بازگشت از آن، متأثر از عمق دست نایافتنی(بخشهای ناشناخته)هر آنچه که در ابهام دیده است، راهی جز ادامه آن در اندیشه خود ندارد.
فرق دیگری که از همینجا بین دو دنیای مورد رؤیت بودلر و سپهری مطرح میگردد این است که یکی فاعل دیداری را مسئول اصلی عمل دیدن میداند(تنها در پرتو نگاه بیننده است ک معنا شکل میگیرد و دنیا جذاب میگردد)و دیگری به همان اندازه نقش بیننده را در عمل دیدن حائز اهمیت میداند که نقش دنیا یا شیء مورد رؤیت را."