چکیده:
هانری چهارم از نمایش نامه های بسیار مشهور پیراندللو است که سعی دارد دلایل جامع گریزی افراد را تجزیه و تحلیل کند. در مقال? زیر سعی شده است تا به شیوه ها و ابزارهایی که فرد برای اثبات هویت خود به کار می گیرد اشاره شود. نویسنده، با استفاده از تصاویر و جایگزین کردن آن با افراد زنده (تصاویر زنده)، مفهوم قابل تأملی از سکون و حرکت ارائه می دهد و بر آن است تا تأثیر گذشت زمان را بر افراد، همچنین مشکلاتی را که آنان در بازگشتشان به جامعه با آن مواجه اند، به صورتی ملموس ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"این اثر داستان مردی است که در یک نمایش نقش هانری چهارم قرن یازدهم آلمان را بازی میکند،اما از اسب فرو میافتد و به راستی میپندارد که هانری چهارم است و دیگر حاضر نیست به عصر جدید باز گردد و تلاش دیگران نیز برای جایگزینی هویت پیشین او به جای این هویت غریب(اما پذیرفته شده)به جایی نمیرسد.
به نظر میرسد که پیراندللو نیز سعی دارد به همه بقبولاند که آنچه این«دیوانه»میگوید حقیقت است اما آنهایی که در اطراف این دیوانه«عاقل»انگاشته میشوند نمیخواهند گوش بسپارند،بعد که دقیقتر شویم به این بیان طبق معمول بلخ پیراندللو بر میخوریم که جامعه مردم را وا میدارد تا نقاب بر چهره بنهند و بدون آن که همدیگر را بفهمند باهم به صحبت بنشینند.
در پردۀ اول لاندلفو10به برتولدو11گوشزد میکند که این تصویرها به نظر هانری حکم آینده را دارند و میتوانند او را به این توهم وادارند که او در بند ما گرفتار آمده است،در حالی که او اصلا دوست ندارد که خود را در زمان خاصی احساس کند.
از نکات بارز پردۀ دوم زمانی است که هانری رو به پیشخدمتهای خود میکند و توضیح میدهد که از این که میبینند هانری نقاب از چهرۀ افراد برمیکشد حال آن که خود او آنها را وادار کرده بود که نقاب بر چهره نهند نباید تعجب کنند.
نکتۀ ظریفی در این گفتار هانری نهفته است:او تأکید میکند همه او را دیوانه انگاشتهاند چون او نسبت به نقابی که بر چهره دارد آگاه است،حال آن دیوانۀ واقعی دیگرانند که نمیدانند نقاب بر چهره دارند."