چکیده:
اگر کره زمین را به دوقسمت تقسیم کنیم، به طوری که اروپا و امریکا در نیمکره غربی و شوروی سابق، خاورمیانه و افریقا در نیمکره شرقی قرار بگیرند، ملاحظه میکنیم که در نیمکره شرقی به ندرت ادبیاتی که قابل نقد کردن باشد وجوددارد. دلیل اصلی این پدیده این است که نویسندگان و شاعران و حتی حکام نیمکره شرقی پیرو افلاطون بودند و تحت تأثیر او میگفتند ادبیات باید فایده داشته باشد-بهویژه سردمداران شوروی سابق که به نویسندگان دیکته میکردند که ادبیاتی خلق کنند که در خدمت حزب کمونیست باشد و عقاید کمونیستی را در میان تودههای کارگر اشاعه دهد.در کشورهایی مانند ایران، روشنفکران اغلب نظر به همسایه شمالی داشتند و اگرچه کسی به آنها حکم نمیکرد که چگونه بنویسند، تحت تأثیر کمونیسم رمانهایی به سبک رئالیسم اجتماعی مینوشتند. اکثر کشورهای نیمکره شرقی ذاز مسائل اجتماعی رنج میبردند و نویسندگان این نیمکره میخواستند از راه نوشتن مردم را آگاه کنند تا زمینه برای انقلاب فراهم شود. بر عکس، در نیمکره غربی، از سال 1914 رمان و کل ادبیات ناگهان متحول گردید، به طوری که هنزمندان و نویسندگان این خطه کاری به مسائل اجتماعی نداشتند، بلکه درونگرا بودند و مسائل فردی و خصوصی انسان را به روی کاغذ میآوردند.آنها دنبالهرو ارسطو بودند و در ادبیات به صناعات ادبی توجه زیادی ابراز میکردند.این نوع آثار، مانند آثار جویس، کافکا، فاکنر، والیوت، که ارتباط با خواننده برقرار نمیکردند، از سوی منتقدان نیمکره شرقی«منحط»اعلام شد و در روسیه شوری و اقمار آن تازمانی که کمونیستها روی کار بودند از ترجمه و چاپ آنها جلوگیری میشد.
خلاصه ماشینی:
"دلیل اصلی این پدیده این است که نویسندگان و شاعران و حتی حکام نیمکره شرقی پیرو افلاطون بودند و تحت تأثیر او میگفتند ادبیات باید فایده داشته باشد-بهویژه سردمداران شوروی سابق که به نویسندگان دیکته میکردند که ادبیاتی خلق کنند که در خدمت حزب کمونیست باشد و عقاید کمونیستی را در میان تودههای کارگر اشاعه دهد.
در کشورهایی مانند ایران، روشنفکران اغلب نظر به همسایه شمالی داشتند و اگرچه کسی به آنها حکم نمیکرد که چگونه بنویسند، تحت تأثیر کمونیسم رمانهایی به سبک رئالیسم اجتماعی مینوشتند.
بر عکس، در نیمکره غربی، از سال 1914 رمان و کل ادبیات ناگهان متحول گردید، به طوری که هنزمندان و نویسندگان این خطه کاری به مسائل اجتماعی نداشتند، بلکه درونگرا بودند و مسائل فردی و خصوصی انسان را به روی کاغذ (*)متن سخنرانی دکتر بهرام مقدادی دردانشگاه لندن به تاریخ نوزدههم ماه مه 2001م(29/1380 ه."