چکیده:
تصویرهای شعر سپید از دهه سی تا کنون تحولات گوناگونی یافته اند که می توان آن ها را به دو بخش تقسیم کرد : 1. تصاویر شاملویی 2. تصاویر بعد از دهه هفتاد. در نگاهی کلی می توان گفت محمور عمودی در شعر سپید بسیار مهم تر از شعر کلاسیک است و این به سبب «فردیت»، «تخیل آزاد»، «تجدد و نوآوری»، و «تنوع عناصر تصویرساز» است. تصویرهای «شاملویی» اغلب «حسی» اند و با «عناصری طبیعی» با «تشخیص» ساخته می شوند، اما تصویرهای «بعد از دهه هفتاد»، اکثرا «حسی ـ انتزاعی» اند و از عناصر « غیرطبیعی» ساخته می شوند و«فضاسازی» با آن ها بیشتر از انواع دیگر تصویر است
خلاصه ماشینی:
"کارآیی تشخیص در شعر سپید به شکلی گسترده و تفصیلی است و از هر بیست مورد، یک مورد تصویری فشرده است؛برای مثال،شاملو«پاییز»را مفصلا توصیف میکند و اعمالی انسانی و جاندار را برای عناصر آن در نظر میگیرد: به هنگام خزان از آن با چاه سخن گفتم و با ماهیان خرد کاریز که گفتوشنود جاودانهشان را آوازی نیست و با زنبور زرینی که جنگل را به تاراج میبرد و عسلفروش پیر را میپنداشت که بازگشت او را انتظار میکشد(شاملو:1376 الف:82).
اما،برخلاف شعر احمد رضا احمدی،در شعر«کتیبۀ ابراهیم»از محمد علی جوشانی،با خلق تصاویری عمیق و متحرک و پویا،چنان فضای قدرتمندی خلق شده است که عاطفه و نگرش شاعر به کلی به مخاطب منتقل میشود: سکوت هرگز منحنی نخواهد بود و من بوسه خواهم داد آن دست را که به خونی قبیلهام را چنان نوشت که تا همیشه در بویناکی کپرها لالایی مادران ایل باشد افسانۀ آن زن سیاه که حقیقت زمین را میدانست برداشت ما از فضاسازی در شعر سپید موفق امروز ایران این است که شاعر باید بتواند،در لایههای خیال و در عمق فضا،اندیشه را بافت به بافت تصویرسازی کند.
شاید علت این استدلالهای شاعرانه نوعی تعهد شاعر به رعایت ساختار در محور افقی شعر است که او را ملزم میکند از عناصر وابسته به ادعا برای مثال استفاده کند.
اما در شعر سپید این ساختار بهگونهای تغییر یافته است که چندین تصویر در توالی همسانی،از نظر فضا و ساختار کلمات،عقاید شاعر را منتقل میکنند؛چنانکه هر تصویر با تصویر بعد از خود تکاملیافته و به مخاطب عرضه میشود."