چکیده:
اغلب گمان می کنند که منظومه «صدای پای آب» سپهری منظومه ای صرفا توصیفی ـ شاعرانه است. اما این مقاله، از طریق آگاهی های به دست آورده، ثابت می کند که در لایه های پنهان این منظومه کارکردی فلسفی نهفته است. همچنین، در این اشعار بین عناصر و پدیده های طبیعت نوعی کنش هستی شناسی دیده می شود؛ زیرا سپهری از جمله شاعرانی است که هم از آموزه های مکاشفه ای و هم از قابلیت های توصیفی و هنری برخوردار بوده است. سپهری، با درکی هوشمندانه، مفاهیم معنادار عناصر را به خوبی درمی یابد و سپس تلویحا رابطه دیالکتیک پدیده ها و نوع نظم کیهانی آن ها را در قالبی شاعرانه بیان می کند. اندیشیدن به اضلاع و کانون های ارجاعی و فکری منظومه نشان می دهد که او زوایای پنهان این شعر را در منزلتی تعالی گرایانه و با رویکردی غایت شناسانه فراهم آورده است. از رهگذر دریافت ها، به جرئت می توان گفت که شاعر در این شعر صرفا در پی توصیف و بیان لذت نفس در قالب و نگاهی شاعرانه نبوده است، بلکه از این رهیافت مبانی بنیادین وجودشناسی را به گونه ای معرفت شناختی تبیین کرده است. ازاین رو، نگارنده در این مقاله با چنین نگرش و دریافتی و با استفاده از روش مطالعه کتابخانه ای و با شیوه تحلیلی ـ فلسفی به گردآوری مطالب و اثبات نظریات خود مبادرت ورزیده است.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله، شیوۀ کار بدین صورت بوده است که بخشهایی از منظومه،که بیانگر محتوا و ساختار منظومه است،انتخاب شده است و سپس عناصر و پدیدههای مندرج در این بخشها با تحلیل ساختاری و با نگاه معرفتشناختی فلسفی بررسی شده است و افزون بر تصریح رابطۀ وجودی آنها با یکدیگر،به رابطۀ آنها از نظر بعد غایتاندیشی و تعالیگرایانه با وجود مطلق نیز توجه شده است.
چهارچوب نظری و پیشینۀ بحث مطالعۀ تاریخ فلسفه و نظام طبیعی آشکار میکند که«در فلسفه و نیز در طبیعت،گسستگی وجود ندارد»(رادا کریشنان،1382:253/2)؛به همین سبب،همۀ مباحث فلسفی اندیشمندان اسلامی تا بحثهای فلسفی خردگرایی دکارتی و تجربهگرایی هیومی و حتی روشهای دیالکتیکی هگلی و اگزیستانسیالیستی سارتری و دیگران همه در این اصل،که «وظیفۀ فلسفه تبیین مفهوم واقعیت است»(همان:281)،مشترکاند.
مطمئنا بر همین مناسبت که او «بیشتر از دیگر شاعران معاصرش در پی کسب هویت و تجربۀ هستی خویش بوده است» (باقری،1376:142)،و مدام میکوشیده تا رابطۀ صمیمی و مؤثر انسانی خود را با سایر آفریدهها برقرار کند تا شاید بدین طریق هم به وجود خود و هم به هستی سایر موجودات، که اصالتا وجودی معنادارند،معنا دهد و بعد تکوینی و تکاملی آنها را نیز تبیین سازد.
چرا که او اندیشمندانه وجود مطلق«خود را در قالب موجودات آشکار میکند و در همان حال حقیقت خویش را نهان میسازد»(همدانی،1387:124)و به این علت است که به وضوح میبینیم سهراب در فلسفۀ فکری و عرفانیاش همواره از راه دیگر دیدن سخن میگوید.
چرا که چنین طرز تفکری سبب تنزل معنایی این منظومه تا سطح توصیف و کارکردهای عاطفی آن میشود و در واقع،نوعی ستم به اندیشه و نگرش فرامکانی و فرازمانی سپهری به وجود خلاق و نگاه تعالیگرایانۀ موجودات در نظام کیهانی است."