چکیده:
حاکمیت بربرهای مرابطی بر مغرب و اندلس (441 ـ 541 ه)، چالشهای
گستردهای را در زمینه «اندیشه» موجب شد. مرابطین امکان ایجاد یک وضعیت
جدید به نفع تشیع را در مغرب و آندلس، برای همیشه منتفی ساختند؛ جریان رشد
همزمان فلسفه و کلام را متوقف نمودند و حوزه اندیشه را در فقه مالکی ـ که در آن
دوران حاکم مطلق العنان مذهب واندیشه در غرب بود ـ محدود کردند. مقاله حاضر،
به بررسی تحول اندیشههای فلسفی ـ کلامی در دوره مرابطین میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"مرابطین امکان ایجاد یک وضعیت جدید به نفع تشیع را در مغرب و آندلس، برای همیشه منتفی ساختند؛ جریان رشد همزمان فلسفه و کلام را متوقف نمودند و حوزه اندیشه را در فقه مالکی ـ که در آن دوران حاکم مطلق العنان مذهب واندیشه در غرب بود ـ محدود کردند.
مرابطان جریان اندیشه فلسفی را ـ که بعد از سقوط امویان در آندلس در سایه دول ملوک الطوائفی ظهور کرده بود ـ در مسیر اندیشههای کلامی خود قرار دادند و بعد از مدتی، سیاست امویان را در سرکوب حاملان فلسفه دنبال کردند.
افزایش قدرت فقهای مالکی در دربار علیبن یوسف ـ که سیاست حذف همه مذاهب (از جمله مذهب شافعی) را در مغرب و آندلس دنبال میکردند ـ (33) از علل بسیار مهم اتخاذ سیاست خصمانه وابستگان فرهنگی مرابطان علیه اندیشه غزالی بود.
(85) مرابطین در آغاز ورود به آندلس، در جهت گسترش اهداف خلافت عباسی فضای فرهنگی بازی را ایجاد کردند که در نتیجه آن برخی از افراد، موفق به انجام تحقیقات فلسفی شدند؛ ولی به زودی آنان سیاست مخالفت با اندیشه محض فلسفی راپیشه کردند و فلسفه و کلام ـ مانند گذشته ـ محدود به افراد خاصی شد که در ارتباط با دولت بودند.
(89) هم چنین او قدیمیترین فیلسوف آندلس است که به فلسفه مشاء پرداخت و آراء ارسطو، فارابی، ابن سینا و غزالی را مورد توجه قرار داد(90) و بسیاری از آثار ارسطو(91) و کتاب منطق فارابی را شرح کرد."