خلاصه ماشینی:
"کاربرد اصطلاح«آمادگیهای عمیق عاطفی»در مورد تمام معتادین نیاز به توضیح بیشتر دارد و سوالات دیگری رابرمیانگیزد: * آیا تنها یک ساخت روانی ویژهای وجود دارد که معرف حالت تمام معتادان است یا این کهساختهای روانی در معتادان متعدد است؟ * در صورت اخیر،ساختهای مختلفی که در آسیبشناسی روانی{o2o}مربوط قابل طرح استکداماند؟ * آیا هریک از ساختهای روانی را از نظرگاههای{o3o}مختلف روانکاوی میتوان تحلیل کرد و بهدرمان گرفت؟ * نوجوانی و جوانی بهطور اخص در میان انواع اعتیاد چه جایی دارد؟و از چه ساختهایویژهای در مقایسه با روان نژندها و روانپریشها برخوردار است؟ کلیفورد یورک{o4o}در سال 1970 پس از بررسی کلی در مورد اعتیاد و آثاری که دربارهی آنموجود است،گفتهای آنا فروید{o5o}با به شرح زیر نقل میکند:«روانکاوان،رواندرمانان-روانپزشکان،پیوسته در برابر حالات اعتیاد و وابستگی داشتن،دشواری داشته،کوشیدهاند.
پژوهشهای اولیهی روانکاوان فروید در سال 1897 مینویسد:بیماری عطش{o5o}نتیجهی جانشین و تقویت کششی{o6o}است کهمیخواهد جای کشش جنسی وابسته به مایع آشامیدنی(به ویژه الکل)را بگیرد و توضیح میدهدکه اعتیاد به«قمار»نیز همین وضع را میتواند داشته باشد و موجب وابستگی داشتن به یک چیزبدون مادهی اعتیادآور میشود و در جای دیگر در مورد انحرافات جنسی اشاره میکند که:«تمایلات شدید مانند نیاز به الکل،مرفین،تنباکو جانشینهایی هستند که جوان به جای وسوسه{o(1)- sfisserpeD-ocainaM o} {o(2)- nI.
آنها از خودمیپرسیدند که آیا کنشهای رواننژندی با حالت واقعی اعتیاد ارتباط دارد؟آیا میان حوادث وروابط زندگانی در سالهای اولیه زندگی{o3o}با حالت و نوع اعتیاد و معتاد شدن افراد رابطهی قابلتبیین وجود دارد؟این پرسشها را پژوهشگران پس از فروید دنبال کردند که از این پس به آنهااشاره میکنیم: پژوهشگران انگلیسی زبان ساندوررادو{o4o}نخستین پژوهشگر روانکاوری است که بهطور کامل به مسئله اعتیاد پرداخته ونتایج پژوهشهای خود را در مقالات متعدد منتشر ساخته است."