چکیده:
هر داستانی از شاهنامه را، آنزمان که پوستۀ تنک و نهچندان ستبر و استوارش را از هم فروشکافیم، بیهیچ شک و گمانی به اسطوره خواهیم رسید؛ چراکه نامۀ شگرف شاهنامه، یکسره از اسطورهها وام ستانیده است. یک اسطورهشناس کارشناس و ویژهدان، هیچگاه در برخورد با متنی پهلوانی، چونان شاهنامه، فریفتۀ رنگرنگی و فریبایی داستانها نمیشود و با ژرفنگری و نازکبینی، به درون داستانها راه میجوید و آنها را میگزارد. این جستار هم، داستان سیاوش را فرومی-شکافد، به ژرفای آن راه میبرد و در آن نهانیها، به اسطورهای زردشتی دست مییازد و دلیل ناسوزندگی آتش و نسوختن سیاوش را اسطورهشناسانه برمیرسد و کندوکاو میکند. برپایۀ این جستار، اردیبهشت نماد مینوی راستی اهورامزداست و آتش، نمود مادی اردیبهشت بر زمین. از دیگرسو، گوهر فره از آتش است و سیاوش نیز پادشاهی است فرهمند و از جنس آتش (نماد راستی)؛ و آتش هیچگاه آتش را نمیسوزاند.
If we go beyond the surface of Shahname’s stories, we will realize how much these stories are indebted to mythology. The story of Siavash is not an exception. This article, through tracing out the causes for the incombustible nature of Siavash, finds out that in Zoroastrian mythology, Ordibehesht is a symbol for Ahuramazda’s idea of truth, and Fire is the material aspect of Ordibehesht. Meanwhile the essence of charisma is Fire, and Siavash is a charismatic king; therefore it is impossible for the fire to burn the fire.
خلاصه ماشینی:
رمزگشايي اسطوره شناختي از ناسوزندگي سياوش بر بنياد اسطوره هاي زردشتي دکتر بهروز اتوني ٭ استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم چکيده هر داستاني از شـاهنامه را، آن زمـان کـه پوسـتة تنـک و نـه چنـدان سـتبر و اسـتوارش را از هـم فروشکافيم ، بي هيچ شک و گماني به اسطوره خواهيم رسيد؛ چراکه نامة شگرف شاهنامه ، يکسره از اسطوره ها وام ستانيده است .
بسيارند داستان هاي بخش پهلواني و تاريخي شـاهنامه کـه در بـادي امـر حماسـي و تاريخي مي نمايند، ليک در پرتو کاوش هـاي نهادشـناختي و فروشـکافتن پوسـتة برونـي افسانه رنگ داستان ها، به اسطوره هايي نغز و سره باز مي خوريم که رمزگشايي داسـتان ، در گرو جستن و رسيدن به اسطورٔە درون آن است ؛ و داستان سياوش يکي از آنهاست .
بـر بنيـاد چنـين پاسخ هايي شناخت درست و سنجيدٔە شاهنامه فرادست نمي آيد و اسطوره هـاي شـاهنامه را تنها به چند داستان آغازين اين نامة باستان ، باز بسته مي داريم .
برپاية آنچه تا اينجا نوشته آمد، به روشني مي توان گفت که آتش نمود راستي و پـاکي اهورامزدا بر روي زمين است و اين برآيند، اين گونه فرادست مي آيـد: ارديبهـشت ، نمـاد و نمود مينوي راستي اهورامزداست و آتش ، نمود و نماينـدٔە مـادي ارديبهـشت بـر زمـين است .
اين باورداشت را مي توان بر بنيان اسـطورٔە ديگـري هـم ، بـه گونـه اي ديگرسان ثابت داشت : سپندي و ارجمندي آتش ، اين آخشيج برتر، چنان بوده اسـت کـه در اسطوره هاي زردشتي ، آن را به شيوه اي نمادين ، پـور اهـورامزدا انگاشـته انـد.