چکیده:
منطق ارسطویی به مثابه بخشی از فلسفه اسلامی، در میان مسلمانان مخالفان بسیاری داشته است که میکوشیدهاند بیاعتباری منطق را بر ملا کنند. در نتیجه بخشی از فعالیت فیلسوفان و منطقدانان مسلمان دفاع از منطق و اعتبار آن در برابر مخالفان بوده است. در کنار انتقادات رایج و کهنی که در کتابهای مدافعان منطق پاسخ آنها را میتوان یافت، به تازگی برخی مدافعان مکتب تفکیک به نام علم جدید و روش علمی مقبول در نظام غرب، به نقد منطق ارسطویی دست زده و آن را بیارج و مانع رشد علمی جوامع اسلامی دانسته و مدعی شدهاند غربیها با کنار نهادن منطق ارسطو و پیروی از منطق تجربی فرانسیس بیکن، پیشرفت کردند. نوشته حاضر این ادعا را تحلیل کرده و به استناد داوری منطقدانان، مورخان و فیلسوفان متعددی نتیجه گرفته است که منطق ارسطو همچنان در مجامع علمی غرب و نظام آموزشی آن جایگاهی ارجمند دارد و بخشی از منطق معاصر به شمار میرود. مسئله رشد غرب نیز نه به دلیل تبعیت از منطق تجربی بیکن، بلکه به دلایلی دیگر، از جمله تغییر نگرش به طبیعت، بوده است.
خلاصه ماشینی:
"در کنار انتقادات رایج و کهنی که در کتابهای مدافعان منطق پاسخ آنها را میتوان یافت، به تازگی برخی مدافعان مکتب تفکیک به نام علم جدید و روش علمی مقبول در نظام غرب، به نقد منطق ارسطویی دست زده و آن را بیارج و مانع رشد علمی جوامع اسلامی دانسته و مدعی شدهاند غربیها با کنار نهادن منطق ارسطو و پیروی از منطق تجربی فرانسیس بیکن، پیشرفت کردند.
بند زیر به خوبی این نگرش را منعکس میکند: و مینگریم که اروپاییان نیز از هنگامی که- به وسیله کسانی چون فرانسیس بیکن(م: 1626)- به منطق ارسطویی پشت کردند و به "روش استقراء در علوم تجربی" (همانگونه که قرآن کریم توصیه کرده بود) روی آوردند، و به جای "ارغنون ارسطو"، "ارغنون نو" نوشتند، به این همه تحولات و اختراعات دست یافتند و بر جهان تسلط پیدا کردند.
<H2>علت اهمیت بیکن</H2> اگر واقعا روش بیکن این قدر بیارزش بوده، چرا اینگونه جلوهگر شده است؟ و اگر بیکن با اصل استقرای ارسطویی موافق است و نقد او نیز در اصل متوجه ارسطوییان است نه خود ارسطو و همچنین نکته تازهای به کاروان دانش نیفزوده و حتی «اغلب اطلاعات و مواد خام تاریخ طبیعی خود را از منابع نامعتبر و غیرموثق فراهم آورد»، چرا این همه در تاریخ اهمیت یافته است؟ پاسخ جان لازی آن است که اهمیت واقعی بیکن نه در روششناسی علمی اوست و نه در «تصحیحات پیشنهادشده او در خصوص نظریه ارسطو راجع به شیوه تحقیق علمی»، بلکه اهمیت او در نوع نگاهی است که به علم داشت که طبق آن «هدف نهایی تحقیق علمی چیزی نیست، جز کسب سلطه و اقتدار بر طبیعت»."