چکیده:
«گوهر دین و دینداری» مساله ای فلسفی- کلامی است که بستر آن مغرب و زمان رویش آن رنسانس می باشد. دو نظریه «تجربه دینی» و «حکمت خالده» از دیدگاههای مطرح در این زمینه اند. در نگرش اول گوهر دین، تجربه ای است که سبب می شود، فاعل آن تجربه، دیندار تلقی گردد و صدف مجموعه عقاید خواهد بود که با وصول به گوهر از آن استغناء حاصل می شود و در نظریه دوم دین دارای دو ساحت ظاهری و باطنی است و سطح باطنی آن توحیدی است که به صورت حکمت خالده در درون انسان تجلی نموده و صدف نیز سنت هایی هستند که رهنمون به سوی گوهرند. در عرفان اسلامی، دین حقیقتی واحد است که دارای تجلیات سه گانه ظاهری، باطنی و بطن الباطنی می باشد؛ لایه باطنی وحدت شخصیه و گوهر دین است و جلوه های ظاهری، اگر چه به عنوان صدف مطرح می شوند، اما رقیقه همان حقیقت باطنی است، پس هیچ گاه قابل زوال نخواهند بود. دینداری نیز حقیقتی سه لایه است که گوهر آن، شهود حق الیقینی توحید عرفانی است؛ بنابراین گوهر دین ودینداری بایکدیگر متناظرند.
The kernel of religion and religiousness« is a philosophical and theological issue that emerged in the west during Renaissance. Two theories of “religious experience” and “philosophia perennis” are very important in this realm. The kernel of Religion، on the basis of the former، is an experience that causes the owner of it to be considered as a religious man، and the husk of religion consist of a set of doctrines or beliefs which is not needed when the kernel is reached. Religion، according to the latter، consist of two realms: exoteric and esoteric. The esoteric domain of it is the Unity that manifests within the human in the form of philosophia perennis; and the husk، according to this theory، is a set of traditional doctrines that lead the human beings to the kernel. In the Islamic Mysticism، religion is a unique truth that is of three manifestations: exoteric، esoteric، and the most esoteric. The esoteric domain of religion، according to the Islamic Mysticism، is the Oneness of Being and the kernel of religion and the exoteric manifestations، although considered as the husk، are the tenuity of the esoteric truth، ergo never are receptacle of evanescence.
خلاصه ماشینی:
"سپس پا را فراتر نهاده و میگوید:اشکال دیگر فلسفه اسلامی این است که روش آنها یک بام و دو هواست آنها در مسایل فلسفی غیر دینی بحث وجود و ماهیت سخت گیر و دقیقند؛اما در الهیات و مسایل مربوط به دین حرفهای صد من یک غاز میزنند و با سخیفترین ادله قانع میشوند،آن گاه به ملا صدرا خرده گرفته که گفت:"ثبت لفلسفه لا یکون اصولها موافقه لشریعه الحقه الحقیقیه و من لم یکن دین الانبیاء(ع)فلیس من الحکمه بش وای بر فلسفهای که اصول و مبانیاش موافق ادیان حقیقی نباشد و کسی که بر دین پیامبران(ع) نباشد در فلسفه گامی بر نداشته است"(ملکیان،1380،ص 9).
رابعا:فرض کنیم که فلسفه رایج ریشه در یونان و روم داشته باشد؛با این حال نقش مسلمانان و اعراب را فقط در حد ترجمه و تقلید صرف داشتن بیانصافی است و لذا مستشرقان دیگری همچون "گوستاودوگا"در کتاب"تاریخ فلسفه و کلام مسلمانان"پس از نقل کلام رنان و اشمویلدزر آنها را احکامی خالی از اعتبار دانسته و منشا آن را نا آشنایی با فلسفه اسلامی قلمداد میکند و میگوید:تنها یک شاهد برای این موضوع کافی است و آن این که با هیچ منطقی نمیتوان تصور کرد که شخصیت عقلانی مانند ابن سینا بر فلسفه هیچ نیفزوده و صرفا مقلی یونانیان باشد و حال این که این فیلسوف بزرگ دو دسته آثار دارد یک دسته به عنوان شرح فلسفه ارسطو و دسته دیگر مطالب ابتکاری مانند اشارات و حکمت المشرقیه."