چکیده:
در رابطه وجود و ماهیت مشهور این است که ماهیت، تابع وجود و منتزع از آن است و به بیان دقیق-تر و تحلیلی تر، هیچ شانی به جز شان ظلی و تبعی نسبت به وجود ندارد. چنین تحلیل و تبیینی از ماهیت با مبنای اصالت و وحدت وجود صدرایی کاملا سازگار است ولی در جواز انتساب آن به حکمایی که در مقام تعیین یکی از این دو(وجود و ماهیت) به عنوان امر اصیل نبوده اند ـ و به طور خاص ابنسینا ـ تردید جدی وجود دارد. در متون شیخ عبارات فراوانی وجود دارد که در آن ها ماهیات دارای شان و شیئیتی مستقل از وجود دانسته شده و از آن مهم تر متونی وجود دارد که شیخ به تقرر و تحصل و ثبوت ماهیت پیش از عروض وجود (اعم از وجود عینی و وجود عقلی یا وهمی) پرداخته و حتی برای این مقام ماهیت محل و مقری تعیین کرده است. اینها همه نافی شان ظلی و تبعی برای ماهیت است. از طرف دیگر جست وجو در آثار ملاصدرا به ما نشان میدهد که هرچند او طبق مشی آموزشی خودـکه در مراحل ابتدایی تا حد امکان همراه و هم رای قدما گام بر میدارد ـ گاهی گونه ای شانیت صرف نظر از وجود را برای ماهیت میپذیرد ولی آن گاه که از موضع حقیقی خود و با تکیه و تاکید بر مبانی اش سخن میگوید، هرگونه شیئیت مستقل از وجودی را از ماهیت نفی میکند و هیچ شانی جز ظلیت نسبت به وجود برای آن قائل نیست. بنابراین از یک سو نصوص رسیده از جانب شیخ، جایگاه و احکامی را که ملاصدرا برای ماهیت قائل شده است، تایید نمیکند و از سوی دیگر مبانی شیخ بر خلاف مبانی صدرا چنین اقتضایی را ندارد.
خلاصه ماشینی:
"از طرف دیگر جستوجو در آثار ملاصدرا به ما نشان میدهد که هرچند او طبق مشی آموزشی خود-که در مراحل ابتدایی تا حد امکان همراه و همرأی قدما گام برمیدارد-گاهی گونهای شأنیت صرفنظر از وجود را برای ماهیت میپذیرد ولی آنگاه که از موضع حقیقی خود و با تکیه و تأکید بر مبانیاش سخن میگوید،هرگونه شیئیت مستقل از وجودی را از ماهیت نفی میکند و هیچ شأنی جز ظلیت نسبت به وجود برای آن قائل نیست.
ایشان برای سازگار کردن این مطلب با تقدم ضروری وجود بر ماهیت،ماهیت در این نشئه را مؤخر از وجود خود حق تعالی عنوان میکند که علم او به ذاتش عین علم تفصیلی به ماسواست(همان، ص 194-198)و احتمالا تکیهشان بر عبارتی در اسفار است که ماهیات و اعیان ثابته را منبعث از اسماء و صفاتی میداند که مرتبه آنها پس از علم اجمالی حق تعالی و پیش از تنزل تفصیلی موجودات است(صدر الدین شیرازی،1409 ه:ج 2،ص 348-349)و به عبارات مبهم و(حداقل)به ظاهر متعارضی مانند جملات زیر میانجامد: «همانا ماهیات و اعیان ثابته هرچند خودشان موجود نیستند ولی پیش از وجود در عین الجمع و پس از آن در تفصیل موجودات مستهلکاند»{o1o}(همان،ص 350).
در رأی شارح صدرا،آیه الله جوادی آملی در باب تأخر ماهیات و اعیان ثابته از وجود واجب یا علم واجب تعالی(که عین ذات واجب است)(جوادی 1376،ج 5،ص 194-198)،این تأخر،تأخر گونهای خاص از ماهیت بر وجودی که این ماهیت متعلق به آن است،نمیباشد؛بلکه همه ماهیات بلکه ماسوی الله هرگونه که فرض شوند از این وجود واحد و بسیط تأخر دارند،در حالیکه به نظر میرسد محل سؤال و اشکال در این بحث این است که در هر ممکن الوجود مرکب از وجود و ماهیت،از میان وجود و ماهیتی که اجزای ذهنی یا عینی آن هستند،کدام مقدم و کدام مؤخر است."