چکیده:
دانشوران علم اصول در مسئله معروف تعلق امر به طبایع یا افراد به تبیین متعلق شوق و اراده نیز پرداخته اند. معمولا این بحث در علم اصول این گونه مطرح می شود که اراده و شوق آیا به طبیعت تعلق می گیرد یا به فرد. البته، تفسیرهای متفاوتی از طبیعت و فرد و نسبت میان آنها مطرح شده است. با این که مسئله یادشده در اساس مسئله ای فلسفی است، فیلسوفان مسلمان کمتر به آن پرداخته اند؛ اما اصولیان توجه جدی به آن داشته و دیدگاه های جالب توجه و متفاوتی در این باره مطرح کرده اند. نوشتار حاضر نخست به گزارش و بررسی برخی از مهم ترین دیدگاه های اصولیان در این باره می پردازد و در نهایت، دیدگاهی را در معرض نقد خوانندگان قرار می دهد که به نظر می رسد بر دیگر نظریه های مطرح شده در این نوشتار برتری دارد.
خلاصه ماشینی:
در دیدگاه ایشان طبیعتی كه به گونة اول لحاظ شده باشد، نمیتواند متعلق شوق و اراده واقع شود؛ زیرا طبیعت در این لحاظ، موطنی غیر از ذهن ندارد و امر ذهنی از آنجا که هیچ نفع و ضرری به انسان نمیرساند، قهراً مورد شوق و ارادۀ او نیز قرار نمیگیرد.
ب) دلیل دوم محقق عراقی مربوط به مشکلی است که از تعلق طلب و اراده به وجود خارجی پدید میآید؛ یعنی همان چیزی که در بیان نظریه اول از آن به «طلب حاصل» تعبیر شده بود؛ محذوری که آخوند خراسانی نیز به آن توجه داشت و برای رهایی از آن، ایدۀ تعلق طلب به ایجاد را مطرح کرد.
اما باید گفت راهحلّی که این نظریه برای رهایی از مشکل دوم ارائه میدهد، راه حل مناسبی به نظر نمیرسد؛ زیرا درست است که انسان در نظر تصوری خود طبیعت را که به نظر محقق عراقی متعلق واقعی شوق است، نمیبیند و فقط مصادیق آن را که دارای مصلحت هستند، میبیند اما در همین هنگام که فقط مصادیق دیده میشوند و بهتعبیر دیگر طبیعت با افراد و مصادیق متحد دیده میشود، به اعتراف خود محقق عراقی، انسان به نظر تصدیقی یقین دارد که فرد و مصداق خارجی غیر از خود طبیعتی است که در ذهن موجود است و مصلحت در وجود خارجی فرد است نه در خود طبیعت ذهنی.