چکیده:
در این مقاله به بررسی رابطه میان آموزه معناشناسیک دلالت گری صلب نام های خاص در زبان طبیعی و آموزه متافیزیکی ذات گرایی درباره افراد می پردازیم. به طور مشخص می خواهیم بررسی کنیم که استدلال های کریپکی برای هر یک از ادعاهای ذات گرایانه او درباره افراد تا چه اندازه به آموزه صلبیت نام های خاص وابسته است. برای این منظور ابتدا به معرفی هریک از این آموزه ها می پردازیم و سپس با تمییز میان سه سطح متفاوت از ذات گرایی در نام گذاری و ضرورت رابطه هر کدام از این ادعاهای ذات گرایانه را با صلبیت نام های خاص بررسی می کنیم. خواهیم دید که کریپکی در هیچ کجا در استدلال برای هیچ ادعای ذات گرایانه اساسی و غیرپیش پاافتاده ای، صرفا بر مقدمه های معناشناسیک متکی نبوده است.
خلاصه ماشینی:
بهعبارت دیگر، از نظر شهودی ارزش صدق جملههایی که در آنها با استفاده از نام خاص «ارسطو» ویژگیای را به ارسطو نسبت میدهیم، در جهانهای ممکن دیگر همواره به این بستگی دارد که آیا خود ارسطو در آن جهانها دارای آن ویژگی است یا خیر و نه به ویژگیهای هیچ شخص دیگری در آن جهانها.
به عبارت دقیقتر: تعریف: دلالتگرِ D برای شیء x صلب است اگر در تمام جهانهای ممکنی که x در آنها وجود دارد بر x دلالت کند و در هیچ جهان ممکن دیگری بر شیءای غیر از x دلالت نکند (Kaplan, 1989, b, 569).
درست است که مفهوم ویژگیهای ذاتی را تنها بر اساس مفهوم ضرورت میتوان توضیح داد، اما تنها صدقِ آن جملههایی به شکل «ضروری است که اگر t وجود داشته باشد، آنگاه t، F است» به تعیین ذاتی یا عَرَضیبودن ویژگی P (بیان شده توسط محمول F) برای شیء o (مدلول t) مربوط میشوند که در آنها t دلالتگری صلب باشد.
بهعبارتدیگر، کریپکی ادعا میکند كه ارتباط میان ویژگیهای ذاتی یک شیء و صدق جملة «ضروری است که اگر t وجود داشته باشد، آنگاه t، F است»، تنها توسط دلالتگرهای صلب برقرار میشود.
بنابراین، رابطة میان ذاتگرایی و ضرورت را اینگونه میتوان بیان کرد(Soames 2003, 345): طرف اول: فرض كنید جملة «اگر t وجود داشته باشد آنگاه t، F است» كه در آن t یك لفظ مفرد صلب است كه به شیء o اشاره میكند و F محمولی بیانگر ویژگی P، ضرورتاً صادق باشد.