چکیده:
مقاله حاضر معنای علم و ادراک و انواع و مراتب آن را از دیدگاه سه حکیم بزرگ ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا تبیین کرده و ادراک حسی را از منظر این سه حکیم توضیح داده است. ابنسینا و سهروردی هر کدام علم و ادراک را به گونهای تعریف کردهاند. ملاصدرا این تعریفها را نقد کرده و خود تعریفی نو آورده است. وی علم و ادراک را از سنخ وجود میداند نه از سنخ ماهیت. به نظر او علم و ادراک چهار نوع است: حسی، خیالی، وهمی و عقلی. ولی سهروردی و ملاصدرا آن را سه نوع میدانند، با این تفاوت که سهروردی علم وهمی را در خیال مندرج میداند و ملاصدرا آن را در علم عقلی مندرج دانسته است. ابنسینا علم حسی را مادی ولی ملاصدرا آن را مجرد میداند و در واقع به نظر او علم حسی ایجاد صورتی مشابه صورت خارجی توسط نفس است.
This essay explains the meaning of knowledge and perception as well as
different kinds and levels of them, moreover, illuminates sense perception
from Avicenna, Surawardi and Mulla sadra’s point of view. Avicenna and
Surawardi define knowledge and perception differently. But Mulla sadra
criticized their explanations innovating in the definition of knowledge and
perception. He believed the origin of knowledge and perception is
Existence but not Essence. In Avicenna’s eye, knowledge and perception
are divided into four main categories: 1: Sensory, 2: Imaginary, 3: Illusory,
4: Intellectual although Mulla sadra and Surawardi divided them into three
categories. Having a closer look, surawardi inserted illusory knowledge in
imaginary one, but Mulla sadra inserted it in intellectual knowledge.
Avicenna regards sense knowledge as material one while it is regarded as
abstract knowledge in Mulla sadra's eye. In fact, Mulla Sadra regards the
created form by soul similar to the form of appearance as sense knowledge
خلاصه ماشینی:
"ابن سینا علم حسی را مادی ولی ملاصدرا آنرا مجرد میداند و در واقع به نظر او علم حسی ایجاد صورتی مشابه صورت خارجی توسط نفس است.
ملاصدرا ابتدا نظر سهروردی را به صورت خلاصه نقل میکند،آنگاه حاصل آن خلاصه را چنین بیان میکند:«این عبارات دلالت دارد بر اینکه علم به ذات نزد سهروردی نور لنفسه است و علم به غیر اضافۀ نوری میان دو چیز است».
(فخر رازی، 1411،ج 2،ص 405) به نظر فخر رازی حکیمانی چون ابن سینا که قوا را مبدأ افعال میدانند،نفس را فقط علت قوا میدانند که نقشی در ادراک و تحریک ندارد،درحالیکه به گفتۀ نصیر الدین طوسی برداشت فخر رازی،با واقع مطابقت ندارد؛وی میگوید:«بسیاری از ناظران در فلسفه،از این جملۀ حکما که گفتهاند"نفس محسوسات جزئی را با آلت و معقولات را بالذات درک میکند"چنین فهمیدهاند که مدرک جزئیات آلت است نه نفس.
(ابن سینا،1403،ج 2،ص 314) از جمله شواهد بر اینکه ابن سینا،مدرک در جزئیات را نیز نفس میداند این است که میگوید:«اگر نفس در ادراک اشیاء به واسطه،نیاز نداشته باشد،لازم میآید که در عمل دیدن بینیاز از نور و جسم شفاف باشد و لازم میآید که نزدیک کردن مبصر به دیده،مانع دیدن نشود، بستن گوش از شنیدن صوت جلوگیری نکند و آسیب دیدن آلات به احساس آسیب نرساند».
(همان،ج 8،ص 179-181) حال که ادراک محسوسات،انشاء و آفرینش نفس است و نفس موجودی مجرد است و توان ایجاد صورتهای ادراکی را دارد،پس قرب و بعد الات ادراکی نسبت به مواد خارجی و مدرک بالعرض برای چیست؟ ملاصدرا میگوید:«مادۀ خارجی و کیفیت قرار گرفتن آن در برابر آلت ابصار،مخصص افاضۀ نفس است،یعنی وضع خاص آلت ابصار نسبت به مادۀ خارجی زمینه را فراهم میکند تا نفس،صورتی مماثل صورت مادۀ خارجی بیافریند."