چکیده:
در انقلاب مشروطه، عوامل زیادی نقش داشت که یکی از آنها عوامل جمعیت جوان بود. جمعیت جوان در انقلاب مشروطه عبارت بود از: 1. طلاب جوان؛ 2. جوانان لوطیمنش؛ 3. نیرویهای اجرایی داوطلب برای علما؛ 4. جوانان منورالفکر غربگرا. سه دسته اول برای تشکیل مشروطه بومی تلاش میکرد، ولی قسم اخیر در خدمت مشروطه سکولار و غربگرا قرار داشت.
خلاصه ماشینی:
"اکنون سؤال این است: آیا رشد جمعیت در سالهای قبل از مشروطه، چنین تغییراتی در جامعه ایجاد کرد یا خیر؟ شاید بتوان برای نظریه دورکیم در برخی از مقاطع تاریخ اروپا شواهدی یافت، اما شواهد قطعی تاریخ شرق، بخصوص تاریخ کشورهای اسلامی و بالاخص تاریخ معاصر ایران و نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی، این نظریه را تأیید نمیکند؛ زیرا در تاریخ معاصر ایران، هر قدر جمعیت افزایش یافته ـ برخلاف نظریه دورکیم ـ نه فقط انگیزههای مادی افزایش نیافته، بلکه در مواقع فراوان، جای خود را به انگیزههای معنوی و الهی داده و این امر، هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی قابل رهگیری است.
ویژگی عمده این دوران آن است که عوامل تغییر با هدف توسعه مادی و اصلاحات اقتصادی تلاش کردند تا بخش فنی و مهندسی تمدن غرب را وارد ایران کنند؛ اما به دلیل آنکه اولا بیشتر افراد جامعه چنین ضرورتی (ضروت اقتباس از صنعت غرب) را درک نکرده بودند، تقلید از بخش مادی تمدن غرب بدون توجه به بافت فرهنگی جامعه بسیار سطحی انجام گرفت، و این پیامدهای فرهنگی ناخواستهای به دنبال داشت که موجب شد به جای رشد فنی و مهندسی، یک طبقه متوسط متمایل به فرهنگ غرب در ایران ایجاد شود.
بنابراین، با توجه به شکل اصلاح شده نظریه دورکیم، فرضیه خود را چنین بیان میکنیم: رشد جمعیت در ایران زمینه مناسبی برای رشد آگاهیهای اجتماعی، سیاسی و دینی فراهم کرد و این آگاهیها به نوبه خود، زمینه مناسبی برای هیجان عمومی و انقلاب مشروطه به رهبری علما فراهم کرد."