چکیده:
از دغدغه های اساسی غزالی که در طی انتقال مبنایی او به سمت تصوف نیز قابل مشاهده است مساله تاویل و روش تاویل متون مقدس خصوصا قرآن کریم است. او هر چند رساله هایی در رد تعلیمیه، باطنیه و اسماعیلیه و رویکرد آنان به قرآن کریم دارد، اما با توجه به قواعدی که در ضمن تاویل بنا می نهد به خوبی تاثیرپذیری او در این زمینه از رویکرد باطنی به تفسیر قابل مشاهده است؛ رویکردی که بعدها در جریان های مهم فلسفی مانند حکمت متعالیه نیز مؤثر افتاد. این مقاله ابتدا به مساله تاویل مجاز و غیرمجاز و، تفسیر به رای، در نزد غزالی و سپس به قواعد تاویل مجاز در نزد او و در انتها به مواردی از این تاویل از باب نمونه در آثار او می پردازد.
خلاصه ماشینی:
به همین جهت در آثار وی چه آنها که در دوران نخست تالیف شده مانند قانونالتأویل و فیصل التفرقه و القسطاس المستقیم و چه آثار مربوط به دوران دوم زندگیفکری او مانند احیاء العلوم و المنقذ من الضلال و مشکاة الانوار طرح مبحث تأویلو روش و قوانین آن برای او حائز اهمیت فراوان بوده است.
ثانیا نظریۀ وضع لفظ برای روح معانی-براساس موازات بین دو عالم-مطرحاست او میگوید:کسی که نظر به حقایق الفاظ کند،معانی را اصل قرار میدهد والفاظ را فرع؛به عبارت دیگر لفظ اولا و بالذات برای روح معنا و جنبۀ تجریدی آنوضع شده است،و اگر ما به معانی محسوس و ملموس آن عادت کردهایم این بهوضع ثانوی و همراه با انتقال از وضع اولی است.
برایناساس هرچند به آیات و روایات میتوان معنا با معانی باطنی انتساب داد،اما این انتساب نباید با نفی معنای ظاهری توأم باشد؛بلکه در طول پذیرش معنایظاهری است،همانطور که وجه فارق مرام غزالی از مذهب حشویه و تقشّر آنان نیزآن است که به عقیدۀ وی ایشان ابطال ظاهر نمودهاند.
از نظر غزالی جالب آن است که احمد بن حنبل نه تنها احادیث مزبور را تأویل به غیر معنای وجود ذاتی یاحسی نموده است،بلکه مراتب تدریجی فوق الذکر را نیز رعایت نکرده و بدون تلاش در جهت حمل بروجود خیالی یا عقلی مستقیما موارد مزبور را برمعنای تشبیهی حمل کرده است.
3. تأویل مجاز(مباح)نیز بر دو قسم است:الف-تأویل در جایی که امکان حملبر ظاهر وجود ندارد به شرط رعایت تناسب لفظ و معنی و اصل تدریج،بنا بهمذهب غزالی در دورۀ نخست.
محور تعریف مربوط به دورۀ نخست،عدم امکان حمل برظاهر و لزوم قرینیت قرینۀ عقلی و نیز پشتوانه داشتن از الفاظ برای تأویل است.