چکیده:
با توجه به اینکه، با مرگ انسان بسیاری از حقوق وی قطع میشود و او تکوینا فاقد هرگونه اختیار و توانایی و تسلط نسبت به خویش میگردد و همچنین از جهت شرعی و عرفی رعایت احترام میت و حفظ حرمت او واجب میباشد، این سؤال پیش میآید که، آیا اساسا انسان این اختیار و قدرت شرعی را دارد، که بتواند نسبت به تصرف در جسمش بعد از مرگ و به نحو برداشت اعضا از پیکرش جهت پیوند تصمیمگیری نماید و آیا میتواند در این باره وصیت کند؟ همچنین در ادامه این سؤال مطرح میشود، که آیا اولیاء میت نیز نسبت به جسد مولیعلیه دارای حق تصرف و حق تصمیمگیری میباشند و آیا رضایت آنها در اینباره نقش و مدخلیت دارد؟ جهت پاسخ به این سؤالات مسأله را در دو مبحث وصیت و ولایت مورد بررسی قرار میدهیم. چراکه ماده واحدۀ قانون «پیوند اعضای بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است» مصوب سال 1379، وصیت بیمار یا موافقت ولی میت را شرط دانسته است. دایان نیز بین دیدگاه موافقین برداشت عضو از میت بنا بر وصیت وی، و دیدگاه مخالفین این کار، از نظر مبنایی، اختلاف ماهوی و تفاوت ریشهای یافت میشود. ولی شرعی دارای حق تصرف در جسم و اعضای مولیعلیه به نحوی که بتواند اجازه برداشت عضو را بدهد، نمیباشد و اذن اولیاء میت کاشف از اذن و رضایت صاحب عضو میباشد، لذا این اذن نافذ و معتبر بوده، به عنوان مجوز برداشت عضو محسوب میشود.
Upon his death، man is deprived of a lot of his rights and loses any choice، capacity and domination over himself from creational perspective. In addition، respecting the dead body of Muslims and observing his dignity is a religious and conventional obligation. Now the question arises whether a man has the religious right and power to decide about his body after death and about removing organs from his body for transplantation. Is it possible for him to make a testamentary will about this issue? Another question also arises whether the next of kin of the dead have the right of deciding about the body of the ward and whether their consent in this regard is of significance or not. To answer these questions، we study the issue under the two titles of testamentary will and guardianship. The single clause bill concerning the 1379 Act of “ organ transplantation of the dead patients or those whose brain death is inevitable” ، has stipulated the testamentary will of the patient or the consent of the next of kin. There is a fundamental difference between the view of the proponents and that of the opponents of removing organs from a dead man according to his will. The consent of the next of kin of the dead man is indicative of the permission and consent of the owner of the organ. Thus this permission is valid and plays the role of a license for removing organs.
خلاصه ماشینی:
"همچنین میتوان استدلال نمود، که چون علت حرمت قطع عضو میت، بخاطر رعایت حق احترام و اکرام وی و جلوگیری از توهین به او میباشد و در صورتیکه با اذن و رضایت اولیاء میت، برداشت عضو صورت بگیرد این کار خلاف احترام به میت و توهین به او نمیباشد، لذا از این جهت مانعی وجود ندارد و این دو استدلال درکنار هم، نشان میدهد که اذن و رضایت ولی شرعی میتواند بعنوان مجوز برداشت عضو، دارای اثر و نفوذ باشد، فتاوی برخی فقها نیز، نشانگر موثر بودن رضایت اولیاء میت در این باره میباشد، که به برخی از آنها اشاره میشود: آیتالله خامنهای در رابطه با نقش رضایت میت یا رضایت اولیای میت در امر برداشت اعضا میت فرمودهاند: «استفاده از بعضی از اعضای بدن میت، جهت پیوند به بدن انسان زنده، اگر مستلزم مثله کردن بدن میت نباشد، اشکال ندارد و احوط، استیذان از میت پیش از فوتش یا استیذان از اولیای میت است، مگر آنکه حفظ جان انسان زنده متوقف بر آن باشد و استیذان از میت یا اولیای او مشکل باشد».
، ص174) فتاوای عده زیادی از فقها نیز دال بر عدم وجود چنین ولایتی برای ولی و غیرنافذ وبی اثر بودن اذن اوست، که به برخی از آنها اشاره میگردد: آیتاللهمکارم شیرازی، برداشت کلیه از شخص غیربالغ را با اجازه ولی او، جایز نمیدانند، زیرا معتقدند، که ولی در این گونه موارد ولایت ندارد،(علیاننژادی، 1375، ص446) همچنین ایشان در حالتیکه میت به برداشت عضو، وصیت کرده است و پیوند این عضو موجب نجات جان مسلمانان یا بهبود یک بیماری مهم میشود، معتقدند، که اجازه ولی شرط نیست و اگر چه ولی از این کار ناراضی باشد، اما باز این وصیت نافذ است."