چکیده:
مقال? حاضر نقد یکی از قرائت های معرفت شناسی فضیلت است از منظر قرائت دیگر: نقد قرائت پلنتینگا از منظر قرائت زاگزبسکی. زاگزبسکی بر اساس تعریفی که از معرفت ارائه می دهد و نقشی که برای اراده و آگاهی در عمل فضیلت مندانه قائل است و با توجه به یکسان دانستن فضیلت اخلاقی و فضیلت معرفتی، نظری? معرفت پلنتینگا را به چالش می کشد. به اعتقاد زاگزبسکی، نظری? «کارکرد درست» پلنتینگا از وثاقت گروی صریح بهتر است و می توان آن را به گونه ای تفسیر کرد که به نظری? معرفت خود وی شبیه گردد و اطلاق معرفت شناسی فضیلت بر آن پذیرفتنی تر به نظر آید، اما با توجه به پیش فرض های معرفت شناختی پلنتینگا و تصویر ماشین واری که از معرفت ارائه می دهد، نظری? «کارکرد درست» وی، در تحلیل نهایی، به دلیل غفلت از عنصر اراده و آگاهی، نمی تواند نوعی معرفت شناسی فضیلت محسوب گردد.
The present essay is a critical study of Zagzebski’s reading and criticism of Plantinga’s virtue-epistemology. Zagzebski، on the account of her definition of knowledge and the role that she assigns to ‘volition’ and ‘awareness’ in virtuous acts، along with her acceptance of the uniformity of moral and epistemic virtue، challenges Plantinga’s theory of Knowledge. Zagzebski believes that although Plantinga’s theory of Proper Function is better than Straight Reliabilism and that it is possible to interpret it in a way that is analogous to her own theory of Knowledge and even the fact that its calling virtueepistemology seems appropriate، yet taking into account Plantinga’s epistemological presuppositions and his mechanistic picture of the theory of Knowledge، his theory of Proper Function owing to its disregard for the elements of volition and awareness، in the final analysis، cannot be considered as a type of virtue-epistemology.
خلاصه ماشینی:
"اما پیش از پرداختن به تصویر کامل تر، نخـست باید بدانیم که پلنتینگا خود اذعان دارد که دومین نظریۀ معرفت او به وثاقت گروی کـه یکی از نظریه های برون گرو توجیه است ، بیشتر شباهت دارد تا به نظریه های درون گـرو؛ زیرا درست کار کردن قوای معرفتی که مؤلفۀ محوری نظریۀ اوست ، بدین معناسـت کـه این قوا علی الاصول قابل وثوق اند، مگر در مواردی که موثق بودن آن ها مورد تردید قـرار گیرد.
به عبارت دیگر، نظریۀ معرفت پلنتیگا شاید بتواند با تأکید بر درست کار کردن قوای معرفتی نشان دهد که وضع و حالی که منتهی به بـاور شـده اسـت خـوب و مناسـب است ، اما این امر به تنهایی برای ارزشمند بودن بـاور کـافی نیـست ، بلکـه در واقـع آن چـه سبب می گردد تا باور صـادق دارای ارزش افـزودٔە معرفـت شـود و سـزاوار تحـسین گـردد حالات درونی خاصی در فاعل است ؛ از جمله انگیزه ، احـساسات ، و قـصد او در تولیـد بـاور صادق که این امور نیز از وجود فضایل عقلانی خاصی در فاعل حکایت می کنند.
خلاصه آن که زاگزبسکی در مقام نقد نظریۀ کارکرد درست پلنتینگا و این کـه نظریـۀ وی را نمی توان نوعی معرفت شناسی فضیلت محسوب کرد، می کوشد تا نشان دهـد کـه میان فضایل اخلاقی و فضایل عقلانی تفاوت عمیقی وجود ندارد و درست همان طور کـه فضیلت اخلاقی در صورتی فضیلت محسوب می شود که خواست درونـی فاعـل و ارادٔە او مقدم بر فعل باشد، فضیلت عقلانی نیز باید مـسبوق بـه خواسـت ، اراده ، و تمایـل فاعـل شناسا باشد و نظریه های برون گروی مانند وثاقت گروی و نظریـۀ کـارکرد کـه معرفـت را حاصل فرآیندی غیرارادی و ناآگاهانه می داننـد، نمـی تواننـد در مقولـۀ معرفـت شناسـی فضیلت دسته بندی شوند."