چکیده:
سمیره عزام، نویسنده معاصر فلسطینی، یکی از پیشگامان داستان نویسی کوتاه در ادبیات عربی و فلسطینی به شمار می رود. مقاله حاضر - با شیوه تحلیل محتوا - به بررسی نگرش این نویسنده به «انسان» می پردازد و برای نیل به این هدف ضمن استناد یا انتقاد به آرای ناقدان عرب صاحب نظر در زمینه آثار سمیره عزام، نگرش نویسنده به انسان، در متن داستان ها و با تامل در کنش شخصیت ها بررسی می شود تا برخی از جنبه های اساسی این نگرش ازقبیل اعتقاد به کرامت و صفای گوهر انسانی، رویارویی خیر و شر اخلاقی و نقش تلاش و کار در به فعلیت رسیدن شخصیت انسان مطرح گردد. دقت نظر نویسنده در جزئیات زندگی و به تصویر کشیدن هم پیوندی انسان ها، از ویژگی های چشمگیر در آثار داستانی اوست.
Palestinian contemporary writer، Dr. Samira Azzam is one of the pioneers in short story- writing at Arabic and Palestinian literature. The present article deals with a survey on attitude of this writer toward human-by content analysis- and to achieve this objective، rather than documentation and criticism of Arab expert critiques’ comments about works of Samira Azzam، writer’s approach toward human and in stories will be investigated by pondering on characters’ actions in order to represent some of basic aspects of such attitude including belief in dignity and serenity of human’s essence، confrontation of moral good and evil and role of effort and work in realization of human personality. Writer’s sharp-edged precision in life details and portraying human’s correlation are some of noticeable characteristics in her story works.
خلاصه ماشینی:
"مقالۀ حاضر-با شیوۀ تحلیل محتوا -به بررسی نگرش این نویسنده به«انسان»میپردازد و برای نیل به این هدف ضمن استناد یا انتقاد به آرای ناقدان عرب صاحبنظر در زمینۀ آثار سمیره عزام، نگرش نویسنده به انسان،در متن داستانها و با تأمل در کنش شخصیتها بررسی میشود تا برخی از جنبههای اساسی این نگرش از قبیل اعتقاد به کرامت و صفای گوهر انسانی،رویارویی خیر و شر اخلاقی و نقش تلاش و کار در به فعلیت رسیدن شخصیت انسان مطرح گردد.
داستان«چشمان شیشهای هم تر شدند»(حتی العیون الزجاج تندی)(عزام،العید من النافذة الغربیة،ص 21)درونمایهای مانند داستان پیشین دارد و در داستان«نه برای شکور»(لا لیس لشکور)نیز همین پیام را در پوشش دیگری میتوان یافت:داستان مردی که از راه ساختن و فروختن تابوت روزگار میگذراند و مرگ و عزای دیگران برایش معنایی جز کسب درآمد ندارد!اما اکنون کابوس مرگ فرزند بیمارش(شکور)او را چنان بر میآشوبد که به فکر تغییر شغل میافتد!تابوتی به اندازۀ قامت پسرش را در دکان خود میبیند که تاکنون به ان توجهی نداشته است اما اکنون طاقت دیدنش را ندارد و با اعصابی متشنج،تبر برمیدارد و ان را خرد میکند!(عزام،الظل الکبیر،ص 65)در اینگونه داستانها،مرگ و مصیبت به عنوان عاملی بیدارکننده و واقعیتی فراموش شده رخ مینماید تا انسان را از چرخۀ عادت و غفلت بیرون ببرد."