چکیده:
میرداماد حکیم بزرگ عصر صفوی و استاد فیلسوف عالیمقام ملاصدرا است. او در فلسفه بیش از هر کسی تحت تاثیر اندیشههای ژرف ابنسینا است، و نظریههای خاص خود را عمدتا از خلال بازسازی اندیشههای ابنسینا مطرح میکند. بههرحال، میرداماد یکی از درخشانترین اذهان فلسفی جهان اسلام است، و شهرت «معلم ثالث» بهروشنی گویای جایگاه رفیع او در تاریخ فلسفه اسلامی است. در این یادداشت کوتاه سعی میکنم مختصرا به خطوط اصلی فلسفهی میرداماد اشاره کنم. او در فلسفهی خود سعی میکند به تدقیق و تنقیح «نظام کلی وجود» بپردازد، که در آن انسان واجد مقام خلافت الاهی است. میرداماد ذیل پارادایم وجود به تفکر در باب حقیقت وجود میپردازد، لذا بحث در ابتدا از هستیشناسی او آغاز شده، و از خلال نشاندادن جایگاه حقیقی انسان در نظام کلی وجود، با توضیحی در باب جهان خاتمه مییابد. در حوزهی هستیشناسی معروف است که میرداماد سالک رهیافت اصالت ماهیت است. در زمینهی جهانشناسی، تز معروف او «حدوث دهری جهان» است. به نظر او، انسان سالکی است که وجودش را از صقع ملکوتی قیوم تعالی هدیه گرفته، و از اینرو، تنها در نسبت با او است که میتواند به کمال و سعادت خویش نائل آید. انسان تحت عنایت حضرت صمدیت، افقها و جهانهای هستی را درمینوردد تا به قرب قدسی حضرت احدیت نائل آید و در جوار حرم امن او سکنی گزیند.
خلاصه ماشینی:
"یک چند به جهت گرمی بازار علم،فلسفه بار دیگر در قبال رسالت خود دچار تردید گردید اما با رخ نمودن کاستیها و خلاءهای جدی دانش علمی،تفکر فلسفی اینک به مثابه یک ضرورت انکارناپذیر در کانون فعالیتهای فکری آن سامان قرار دارد.
با این همه،در بستر تمدن اسلامی مکتبهای فلسفی نیرومندی شکل گرفتند و فلسفه به عنوان وجه عمدهی مقایسه،در بسیاری موارد به مثابه طرف اصلی منازعه،عامل موثر در شکوفایی و پویایی کلام، عرفان و دیگر معارف رسته در دل تمدن اسلامی بوده است.
در فلسفه اسلامی سنتی یقینا موضوعات مهمی بسیاری یا مجال طرح نیافته بود یا ظرفیت طرح چنین مسایلی در آن چارچوب امکان نداشته است اما در شراط اکنون ما،فلسفه اسلامی بایسته است که در تعریف رسالت خود تجدید نظر نماید و کار ویژههای جدیدی را در دستور کار خود قرار دهد."