خلاصه ماشینی:
"دونالدسون(8)عقیده دارد که مدیران شرکتهای بزرگ تمایل دارند،«مجموع قدرت مالی»خود را برای هدفهای استراتژیک افزایش دهند(9)و خرید سایر شرکتها،وسیلهای برای نیل به این هدف است،لذا به جای توزیع سود بین سهامداران،وجوه نقد اضافی صرف خرید سایر شرکتها میشودو شرکتهایی که وجوه نقد بلا استفاده قابل توجهی دارند،بسوی ادغامهای کم سود متمایل میشوند.
به عقیده آنها مدیران ارشد شرکتهای خریدار،از طریق منابع مالی شرگتهای خود،کنترل شرکتهای دیگر را بدست میآورند و با وجود آنکه سهامداران شرکت خریداری شده،از این عمل بهرهمند میشوند،ولی مدیران اینگونه شرکتها ممکن است مشاغل خود را از دست بدهند،یا به نحو قابل ملاحظهای میزان کنترل آنها کاهش یابد.
اثر هزینه نمایندگی بر تصمیمات مربوط به ساختار سرمایه،به هدفهای مدیریت بستگی دارد و اگر هدف مدیریت حداکثر ساختن ارزش بازار سهام باشد،پروژههای دارای ریسک بیشتر انتخاب شده و مدیریت کمتر ولخرجی موده و از مزایای جنبی کمتری استفاده مینماید.
دونالدسون(8)عقیده دارد تضاد بالقوهای که بین مدیران و سهامداران وجود دارد ناشی از تعریف متفاوتی است که این دو گروه از هزینه سرمایه دارند.
با این حال،به نظر سالمون2و اسمیت3(29)مدیران شرکتهای بزرگ برای بهتر نشان دادن عملکرد شرکت،اطلاعات را دستکاری مینمایند و به دلیل آنکه تفاوت بین ارزش شرکت و قیمت سهام در بازار،محرکی برای تصاحب و خرید شرکت است،این تهدید موجب میشود مدیریت با کنترل افشای اطلاعات از این تهدید دوری جسته و موجب اطمینان خاطر سهامداران گردد.
مانند:پاداش مدیریت،تصاحب،ادغام و خرید شرکت،ساختار سرمایه،تصمیمات سرمایهگذاری و گزارشگری مالی،این مقاله خلاصهای از نظرات مختلف درباره تأثیر مسأله نمایندگی بر عملکرد شرکت بود،با این هدف که مکانیزمی برای کاهش تضاد بین منافع مدیریت و سهامداران بدست آید."