چکیده:
مسئله چند آوایی در روایت،بهویژه در متون داستانی که توسط نظریهپردازانی چون میخاییل باختین M.Bakhtine و اسوالد دوکرو O.Ducrot مطرح شده،به خواننده این امکان را میدهد تا با نگرشی نو متن داستانی را نظاره کند،هر گفته را در ارتباط با گفتههای دیگر قرار داده آن را همچون حلقهای از زنجیره گفتار،در روایت کلی داستان به حساب آورد.هر نوشتهای میتواند شامل گفتگویی تخیلی،واقعی، تفسیری از جانب نویسنده یا راوی-که الزاما همان نویسنده نیست ولی پیامدهنده در متن است-ابراز عقیدهایی از طرف شخصیت داستان و غیره باشد.در بسیاری از روایتهای داستانی به خصوص در قرن بیستم،این آواها به هم میآمیزند و خواننده باید بهعنوان دریافتکنندهء پیام،خود برداشت لازم را از متن بکند.
خلاصه ماشینی:
"همچنین گوینده نیز خود متفاوت از بیانکنندهء جمله است.
فرد دیگر و ضمانت اجرای آن گفتمان را نیز ممکن است هیچیک از این دو پذیرا نباشند و
خواننده با راوی داستان است،این بدان معنا نیست که صدای روای تنها آوایی است که از کلام
خود نویسنده یا راوی نیست که به کار گرفته شده بلکه این لحن،نشان از طنزی دارد که در
شخصیت داستان یعنی همان اوسونه را به گوش ما میرساند،نه صدای نویسنده یا راوی را،
شخصیت رمان را بیان میکند در اصطلاح نقلقول غیرمستقیم آزاد1نامیده میشود.
جملهء دوم یک نقلقول مستقیم است که افکار برنارد را بیان میکند.
در این چند جملهء زیر از کتاب اسفار کاتبان نوشتهء ابو تراب خسروی نیز به خوبی شاهد این تداخل در روایت و این چند آوایی هستیم.
مثلا در نقلقول متقسیم،فاعل گویا مسئولیت گفتمان نقل شده را برعهده ندارد،بلکه مسئول نقل گفتههایی است که دیگری بیان کرده است.
باوجودی که گفته میشود چند آوایی یکی از پدیدههای رمان قرن بیستم است،در داستان
متن از یک سو بیانگر داستان سفر ژاک و ارباب اوست(داستانی به سوم شخص روایت میشود)،از سوی دیگر شامل داستانی که ژاک برای اربابش
روایت میکند(به اول شخص)و سپس منعکسکننده افکار نویسنده است که خطاب به
خواننده بیان میشود(که در اول شخص و دوم شخص هردو به کار رفتهاند)این تعداد آواها
ضامن متنی است که بیان میکند همچنانکه در ابتدای داستان ژاک جبرگرا نویسنده همان
یا راوی رمان است،یعنی آن کسی است که داستان را بیان میکند.
این است که بتوانیم به واژههایی که در برابر خود داریم،مفهوم بخشیم و ذهنیات راوی یا"