چکیده:
مطالعه مکتب های ادبی جهان و مقایسه و تطابق آنها با ادبیات فارسی یکی از شیوه هایی است که محقق را به سوی وادی ادبیات تطبیقی رهنمون می گردد. در مقاله حاضر جلوه هایی از مکتب باروک در رباعیات خیام بررسی می گردند. درون مایه های اصلی هنر باروک مانند حرکت و پویایی، بی ثباتی زندگی و دنیا، بهره بردن از لحظات گذرای عمر، عصیان و سرکشی و مضمون مرگ پیوند شگفت آوری با اندیشه و اشعار خیام دارند. تعداد بیشماری از رباعیات خیام پیرامون این مضامین دور می زنند که نمونه هایی چند از آن در این تحقیق گردآوری شده اند.
خلاصه ماشینی:
"ابیات زیر نمونههایی از اینگونه عصیانهای خیامی را بازگو میکنند:چون نیست مقام ما در این دیر مقیم پس بی می و معشوق عذابی است الیم تا کی ز قدیم و محدث ای مرد سلیم چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم (ص 42)دارنده چون ترکیب طبایع آراست از بهرچه او فکندش اندر کم و کاست؟ گر نیک آمد شکستن از بهرچه بود؟ ور نیک نیامد این صور عیب که راست؟ (ص 26)ناکرده گناه در جهان کیست بگو؟ آن کس که گنه نکرد،چون زیست بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟بگو (ص 49)از آب و گلم سرشتهای من چه کنم؟ این پشم و قصب تو رشتهای من چه کنم؟ هر نیکوبدی که از من آید به وجود تو بر سر من نوشتهای،من چه کنم؟ (ص 50)8-ابهام و پیچیدگی فلسفی ابهام یکی از ویژگیهای مهم مکتب باروک است که به مانند رشتهای،همهء جنبههای این مکتب را به هم متصل کرده است و به نوعی در همهء آنها جاری است،از گذر زمان و مکان گرفته تا دگرگونی جلوههای حیات و صحنهء نمایش زندگی یا تناسخ به دنبال سرگیجهء کیهان- شناختی در اثر کشف دنیای نو ایجاد گردیده است و سبب شده است که«مونتنی»بگوید، «دنیای ما دنیای دیگری را پیدا کرده است و چه کسی میتواند بگوید که آیا این اولین و آخرین برادر دنیای ماست؟»(همان،60-59)،نوعی سرگردانی فلسفی نیز آغاز میشود که به منزلهء آستر درونی است."