خلاصه ماشینی:
"این امر موجب گردید تا در نیمه دوم دهه 1960 تغییرات ساختاری در ابعاد وسیعتری مورد توجه قرار گیرد و ضرورت توجه به شرایط حاکم بر کشورهای جهان سوم به وسیله نظریه پردازانیهمچون لوئیس و دیویس تأکید گردید.
در این دهه شکاف میان شهر وروستا و بروز اختلاف میان مناطق مختلف کشور از نظر شرایط زندگی،توجه برنامهریزان را به برنامهریزیمنطقهای معطوف کرد و توزیع جمعیت و فعالیتها در پهنه سرزمین به منظور سازماندهی ساختار فضاییکشورهای جهان سوم مورد تأکید قرار گرت.
در واقع ایده مدیریت شهری متأثر از سه عامل است:نخست،ضرورت نزدیک کردن سیاستها و اصلاحاتاقتصاد کلان ملی و اقتصاد شهری؛دوم،بهرهگیری از برتریهای نسبی شهرها و نقش آنها در فرایند توسعهاقتصادی،اجتماعی و فرهنگی؛و سوم،آگاهی از وجود همبستگی میان دو بخش دولتی و خصوصی به عنوان دورکن مکمل در هدایت تغییرات ساختاری که بایستی با مشارکت سایر نهادهای غیر دولتی (OGN) و نهادهایاجتماعی صورت گیرد.
این نگرش که برپایه نظریه جدید رشد اقتصادی قرار دارد،نقش اصلی دولت را در افزایش توان بخش خصوصی و نهادهای مردمی و نیز ایجاد تسهیلات برای فعالیتگسترده آنها در بخشهای مختلف جامعه میداند.
به منظور اصلاح عملکرد بازار زمین نهتنها لازم است تا سیاستهایی در جهت افزایش عرضه زمین مناسباتخاذ شود بلکه شایسته است تا کنترل تقاضا و بهبود دسترسی دولت و اقشار مختلف جامعه به بازار زمین نیز موردتوجه مدیریت شهری قرار گیرد.
شرایط حاکم برشهرهای کشورهای جهان سوم که عملا باعث گردیده است تا در بسیاری از موارد عملکرد آزاد مکانیسم بازاربه ضرر اقشار کمدرآمد گردد،و جهتگیری کلی مدیریت شهری که مبتنی بر اصلاح و حمایت از این مکانیسمقرار دارد،میتواند به گسترش بیشتر فقر در شهرها بیانجامد."