چکیده:
مفعول¬به از عناصر نحوی به ظاهر سهل، اما به واقع ممتنع عربی است. این عنصر نحوی از امهات حالات نحوی و دارای بلاغت نحوی و معنایی ویژهای است که در متون نحوی و زبانی کمتر بدان پرداخته¬اند. مفعول¬به از نظر بلاغت نحوی- معنایی دارای معانی و مفاهیم خاصی است؛ از جمله تمامیت، کلیت، جامعیت، شاملیت، شدت، اقتراب کامل، تحصیل و تحصل تام و فراگیر، اختصاص یا تخصیص، تأکید و مبالغه، رسایی فزون¬تر و... . این بلاغت را به نوعی در زبان فارسی کهن نیز می¬توانیم بجوییم. بلاغت مفعول¬به را از طریق مقایسه با برخی دیگر از حالات نحوی از جمله مفعول¬فیه و جار و مجرور و نیز از طریق بررسی تأثیر حروف جر زاید در کارکرد مفعول¬به می¬توان روشن¬تر بیان نمود. با اینکه بسیاری از منصوبات ریشه در مفعول¬به دارند، اما کارکرد معنایی و بلاغی مفعول¬به مستقل از منصوبات دیگر است. از این رو تحلیل بلاغت نحوی- معنایی مفعول¬به می¬تواند منظری دیگر از تواناییهای ترجمه را فراروی مترجمان قرار دهد. پرداختن به جنبه¬های بلاغی در نحو و معنای مفعول¬به گامی است در رسیدن به ترجمه¬های بلاغی یا وفادار.
خلاصه ماشینی:
"البته «را» در زبان فارسی گاه مفهوم مالکیت و دارندگی را نیز به جمله می¬افزاید؛ مانند این جمله: یا رب امشـب را نخـواهـد بـود روز شمع گردون را نخواهد بود سوز؟ (همان،/۱۲۶۱) یعنی آیا امشب روز نخواهد داشت و شمع گردون سوز نخواهد داشت؟ این نشانه «را» چنان در بلاغت واژه تأثیرگذار بوده است که گاهی حتی پس از حرف اضافه و متمم نیز از نشانۀ مفعولی «را» بهره می¬گرفتند؛ از قضا را بود عالیمنظری بر سر منظر نشسته دختری (همان، /۱۲۱۳) بلاغت¬های معنایی ـ نحوی مفعول¬به (مفعول صریح) را از این ابیات فارسی نیز می¬توان استنباط نمود: همنشینی گفتش ای شیخ کبار خیز این وسواس را غسلی برآر (همان، /۱۲۷۶) ترک روز، آخر چو با زرین سپر هندو شـب را به تیغ افکند سر (همان، /۱۳۰۸) گفت کابین را کنون ای ناتمام خوکوانی کن مرا سالی مدام (همان، /۱۴۲۵) نقش نحوی حال نیز نسبت معناداری با نقش مفعول¬به دارد.
گرچه مفید خواهد بود اگر اشاره شود که برخی الفاظ همانند «کرسی، کلمه، قاب قوسین، کتاب» و البته «أسماء» از جملۀ تعابیر و مصطلحات خاصیاند که به¬ ویژه امروزه شکل اسم علم یافته¬اند؛ بنابراین در ترجمه چنین تعابیری مناسب¬تر آن است که از معادل¬های لغوی آن مانند «نام و اسامی» استفاده نکنیم، زیرا این الفاظ تنها به معنی متداول آن یعنی نامی که بر کسی یا چیزی می¬نهند به کار می¬رود، در حالی که «أسماء» در قرآن کریم به نظر می¬رسد فراتر از مفهوم نام و اسم است، آنچنان که این مفهوم خاص قرآنی و عرفانی ـ فلسفی را مترجمان ترجمه¬های چهارم و پنجم مورد نظر قرار داده¬اند؛ ۱."