خلاصه ماشینی:
"اما اگر هنگامی که ما این اختلافات عقاید را بررسی میکنیم به این نتیجه برسیم که آنها برداشتهای مختلفی از یک متن واحد داشتهاند(و وقتی با اعتماد تمام این موضوع را اظهار میداریم)این خود به معنای آن است که ما میتوانیم دیدگاه جانسون را از زبان فیش بشنویم و بنابراین نظریات این دو در تضاد با یکدیگر نیستند و با همین منطق،اگر عکس این موضوع صحت داشته باشد،یعنی اگر ما نمیتوانیم کاملا نظریات جانسون را درک کنیم،پس هیچگاه نمیتوانیم بفهمیم آیا او دقیقا همان نظریاتی را بیان میکند که فیش اظهار داشته است یا نه- البته با طرز بیانی متفاوت.
چرا نیولند آرچر این کار را انجام داد؟چرا ادیت وارتون متن داستان را بدینگونه طرحریزی کرد؟عکس العمل ما نسبت به «گرهگشایی»داستان چگونه باید باشد؟و بلافاصله این بحث جالب در مورد مسائلی که مطرح کردیم بدین صورت مطرح میشود:آیا عقاید نویسنده با باورهای ما فرق دارد،و اگر اینطور است چگونه ما میتوانیم از عقاید او آگاه شویم؟ از این تأملات چه چیزی به دست میآید؟فایدۀ این مباحث چیست؟باید گفت که اولا خوانندگان در برخورد با مسائل به تفکر میپردازند و هنگامی که درمییابند تضادی مابین عقاید آنها و نویسنده و یا ماجراهای کتاب وجود دارد،به این نتیجه میرسند که هرچند عقاید آنها با نویسنده(مثلا دربارۀ ارزش و اهمیت عشق)همخوانی دارد،ولی در همۀ زمینهها همگون نیست.
p,txeT a erehT sI:yelnatS,hsiF (18)- ,"mehcS lautpecnoC a fo aedl yrev eht no":dlanoD,nosdivaD 381.
71-901 :)5891(71 yrotsiH yraretiL weN eviterpretnI fo ytirohtuA ehT sslaC sihT ni txeT a erehT SI .."