خلاصه ماشینی:
"غلغله و شادی در میان مسجدیان درگیر شد؛و مشرکان گفتند که«محمد»خدایان ما را به نیکی یاد کرده است،خبر صلح«محمد»با قریش بگوش مهاجران مسلمان«حبشه» رسید؛و صلح قریش با«محمد»وسیله شد که گروهی از آنها از اقامتگاه خود(حبشه) برگشتند ولی پس از بازگشت،دیدند وضع دو مرتبه دگرگون شده و فرشته وحی بر پیامبر نازل گردیده و او را بار دگر به پیکار با مشرکان مأمور ساخته؛و گفته است که این دو جمله را شیطان بر زبان تو جاری ساخته است،و من هرگز چنین جملههائی نگفته بودم.
اگر این افسانه یک سرگذشت صحیح و پای بر جائی باشد،نشانهء اینست که قهرمان گفتار ما عنان صبر و تحمل را از دست داده بود،روح او افسرده و حالت خستگی کاملی پیدا کرده بود،و این مطلب با قضاوت خرد دربارهء انبیاء سازگار نیست،و با آنچه از زندگانی آنحضرت در گذشته و آینده در دست داریم هرگز قابل تطبیق نیست سازنده این داستان تصور نکرده است؛که باقی آیات قرآن گواهی بر بطلان آن میدهد زیرا خدای پیامبر باو نوید داده که هرگز باطل در آن راه نخواهد یافت و هرگز سخن باطل و بیاساس،که از مصدر وحی و ربوبیت صادر نشده است در او وارد نخواهد گشت چنانکه میفرماید: لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه (فصلت:42)و نیز باو وعده قطعی داده که در تمام دوران تاریخ بشریت قرآن را از هرگونه پیش آمد بد نگاه خواهد داشت چنانکه فرموده: انا نحن نزلنا الذکروا نائه لحافظون (حجر:9) مع الوصف چطور،یکفرد رانده درگاه خدا(شیطان)توانست؛بر برگزیده خدا،پیروز آید،و در قرآن او در یک اجتماع انبوه،باطلی را جای دهد،و قرآنی را که اساس آن روی مبارزه با بت پرستی است؛بار دگر مروج دستگاه بت پرستی سازد."