چکیده:
ابن عربی نظریه های جبر و تفویض را مردود دانسته، به امر بین الامرین می گراید. وی جبر را موجب تعطیلی شریعت و تفویض را عامل تحدید قدرت حق تعالی می داند. ظاهر بخشی از کلام وی متضمن جبر است؛ اما با مبانی چهارگانه وحدت شخصی وجود، تناکح اسمایی، صورت حق بودن انسان و تجدد امثال و نیز شواهد نقلی قرآنی، به اختیار انسان پایبند می ماند. اختیار انسان نسبت به اراده حق، همچون وجود انسان نسبت به خدا، جنبه ظاهری، تبعی، تشانی و صوری دارد. وی با اقتراح این مسئله، بین اراده انسان با توحید افعالی و اراده مطلق الهی سازگاری برقرار می کند. همچنین با طرح نظریه «وجود افعال از خدا و تعین آنها از ناحیه عبد» از نظریه کسب اشاعره فاصله می گیرد و دلایل بسیاری بر رد آنها ارائه می نماید.
Ibn Arabi، rejecting determinism and absolute free will، agrees with the middle position. For him، the former would lead to uselessness of Divine religion and the latter to limitedness of Divine power. Though some of his speeches formally support determinism، his four principles of the individual unity of being، Names wedding، human state of being the face of Truth and his references to some holy verses make his real view on the middle position clear. Human will in relation to Divine will can be regarded as a shadow and an appearance only. In this way، Ibn Arabi harmonize human free will with absolute will of God. In addition، he presented his theory of Divinty existence of acts and their modification by the servants and، therefore، stand in a considerable distance from Asharites.
خلاصه ماشینی:
"(همان: 2 / 63) او میگوید در شرع برای آنها دلیل وجود دارد؛ (همان) اما آن را در جهت سلبی (اینکه هریک خود را صادق و کامل دانسته، دیگری را نفی کند) درست نمیداند؛ زیرا انحصار فعل در عبد (نظر معتزله) موجب محدودیت قدرت خدا و نسبت دادن فعل به حق از جمیع جهات (نظر اشاعره) موجب خرق شریعت و زوال حکم خدا میگردد.
او اشاعره را در انتساب مطلق افعال بندگان به حق، کاذب و مفتری خوانده، میگوید اشعری بهدلیل همین افترا و تأویل «لا فاعل الا الله» جبری شده است و فکر میکند چنین عقیدهای را خدا به او الهام کرده است؛ اما در مراجعه به خود میفهمد این عقیده ـ که شیطان در نظرش نیکو جلوه داده است ـ افترا به خدا بوده است.
در نفسالامر برای خدا فقط یک امر وجود دارد و آن اینکه، امر بهلحاظ حال ممکن، برای حق روشن است او میداند ممکن کدام جهت فعل را برمیگزیند و بههمین لحاظ آن جهت فعل برای او حتمیت مییابد؛ (همان) اما رابطه حق با غیر، یکسویه است و درنتیجه طرف غیر حق برای حق، دو نسبت نیست تا حق از بین آنها یکی را برگزیند.
» (ابنعربی، بیتا الف: 1 / 177) وی میگوید: «تو فاعل هستی و نیستی» (همان: 213) آنگاه این نفی و اثبات را به «ما رمیت إذ رمیت» استناد میدهد و این بدان معناست که وی برخلاف نظر مشهور اشاعره، معنای این آیات را به هم نزدیک میداند و درباره آنها میگوید: «خداوند همان چیزی (رمی) را که به تو نسبت داد، از تو نفی کرد و برای خود اثبات کرد و فرمود: «ولکن الله رمی»؛ درحالیکه این عبد بود که رمی کرد."