چکیده:
در قرآن با آیات دوگانه¬ای روبهرو هستیم؛ آیاتی که ناظر به رسیدن ندای حق و توحید به گوش همگان و اتمام حجت به همه ساکنان این کره خاکی است؛ و آیاتی که به نرسیدن آن به گوش همگان در شماری از شهرها و سکونتگاههای انسانی دلالت دارد.حال با اعتقاد و اعتماد به اینکه سخن وحی از هر تناقضی مبراست، پس مبنای چنین برداشت تناقضآمیزی از آن سلسله آیات قرآنی چیست؟ و تفاسیر در حل این مشکل قرآنی چه کرده¬اند و تا کجا رفته¬اند؟ آیا حق مطلب را ادا کرده، تدبرگرایان را پاسخ قانع¬ کننده¬ای داده¬اند؟ کاوشی در تفاسیر چنین می¬نماید که گاه تلاش¬هایی در حل مسأله انجام گرفته است، اما چون به روش موضوعی نپیموده¬اند، نتیجه مطلوبی هم نگرفته¬اند؛ و چه بسا ناگزیر از وهم و گمان شده¬اند.این جستار به دنبال تفسیر موضوعی در آیات مورد نظر است تا آنچه را که تا کنون پاسخی درخور داده نشده است، پاسخی یابد؛ شاید که مورد توجه پویندگان قرآنی قرار گیرد.
We encounter two types of verses in the Qur’ān; the verses that concern the conveying of the call to Truth and monotheism to the ears of the public and giving an ultimatum to all people on earth; and the verses that denote its not reaching the ears of those living in a number of towns and human dwellings.
Now، although we believe in and trust the exoneration of the Revelation of any contradiction، then what is the source of such a contradictory impression about those series of Qur’ānic verses? What have the interpretations done to solve this Qur’ānic problem and how far have they fared in this respect? Have they done justice to this issue and given convincing answers to the contemplators?
An inquiry into the interpretations reveals that some attempts have been made sometimes to solve this problem; but، as a thematic method has not been adopted، the desired result has not been achieved، and much likely they have ended up with fanciful assumptions.
This article seeks for a thematic interpretation of the verses in question in order to find a worthwhile answer to this problem; an answer that may be of interest to the Qur’ānic researchers.
خلاصه ماشینی:
"باورمندان به هشدار همگانی توسط پیامبران یا جانشینان آنان برخی از تفاسیر دیگر که آیات به ظاهر دوگانه را در کنار هم گذاشته¬اند، رفع دوگانگی را چنین پاسخ گفته¬اند: «ممکن است گفته شود طبق عقیده¬¬ ما، جامعه انسانیت لحظه¬ای از نماینده خدا و فرستاده او خالی نخواهد شد، چگونه ممکن است چنین فترتی وجود داشته باشد؟ پاسخ: باید توجه داشت که قرآن می¬گوید: «علی فتره من الرسل»؛ یعنی رسولانی در این دوران نبودند؛ اما هیچ مانعی ندارد که اوصیای آنها وجود داشته باشند.
گروهی بدون توجه به آیاتی که به صراحت به دوران فترت و نبود پیامبری اشاره می¬کند (مائده/۱۹)، یا صراحتا به نیامدن هیچ پیامبری برای اقوامی سخن میگوید ( قصص/۴۶؛ سجده/۳؛ سجده/۶؛ فرقان/۵۱)، تنها با نگاه به دو آیه (وإن من أمه إلا خلا فیها نذیر)(فاطر/۲۴) و (ولقد بعثنا فی کل أمه رسولا)(نحل/۳۶)، تبلیغ و هشدار همگانی را استنباط نموده، اعلام کرده¬اند که خداوند متعال، تمام افراد بشر را از نعمت وجود پیامبر بهره¬مند ساخته است.
گروه¬های دیگر مفسران (معتقدان دیدگاه¬های دوم تا پنجم) هم برای پاسخ به این سؤال قرآنی، معنای «نذیر» در قرآن را به اصناف دیگری غیر از پیامبران سوق داده، گفته¬اند: اگر در دوران فترت و یا هر زمان دیگر، پیامبری در میان اقوام و ملت¬ها نبوده است، جانشینان یا آثار آنان یا عالمان و مصلحانی بوده¬اند که مردم را هدایت می¬کرده¬اند؛ یا اینکه خداوند از طریق عقل و فطرت که همانند نذیر و تشخیصدهنده نیکی¬ها و بدی¬ها در درون انسان عمل می¬کنند، امر هشدار را در جامعه¬های انسانی تداوم بخشیده است."